علی پور سلیمان، عضو شورای مرکزی سازمان معلمان ایران اعلام کرده است که به زودی از مسئولان قرارگاه ثار الله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به دلیل ضرب و شتمی که در هنگام بازداشت توسط ماموران این قرارگاه بر روی او صورت گرفته، شکایت خواهد کرد.
این فعال صنفی یازدهم خرداد ماه سال جاری توسط عده ای بازداشت و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می گیرد بطوریکه از پیشانی او خون جاری شده و به بیمارستان منتقل شده است. او بعد از درمان به بند دو الف سپاه و سپس به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. وی پس از مدتی توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی مقیسه به اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس محکوم شد.
مصاحبه با مادر علي پور سليمان:
خانم پور سلیمان الان چه مدت است که فرزندتان در زندان است؟
او به یکسال زندان محکوم شده والان نزدیک به هفت ماه است که در زندان است.
علی آقا معلم هستند. به چه اتهامی او را بازداشت کردند؟
من اصلا نمی دانم! بچه ای که نمازش ترک نمی شود و تمام زندگیش را وقف خدمت به مردم و کشورش کرده حالا باید در زندان باشد. خودش هم اتهاماتش را رد کرده ، اتهامش فقط این است که دوستش آقای داوری که زندان است حرفهای مادرش را که به او گفته بود در سایتش نوشته بود، آنوقت به این اتهام یکسال حبس برایش بریده اند؟! مطلبی که همه جا منتشر شده است. منزلش را هم که بازرسی کردند ، هیچ چیزی پیدا نکردند و فقط ماهواره اش را با خودشان برده اند.
از نحوه دستگیری فرزندتان بگویید؟
هفت و نیم صبح بود که علی آقا به منزل ما آمد و مثل همیشه رفت بیرون کمی ورزش کند. ساعت چهار بعدازظهر خانمش به من زنگ زد سراغ علی آقا را گرفت که خیلی نگران شدیم و ساعت نه شب به پارکی که همیشه ورزش می کرد رفتیم ببینیم کجاست که پسر دیگرم به من زنگ زد که دارند خانه علی آقا را می گردند.
رفتیم خانه او که دیدیم چهار نفر از اطلاعات آمده اند و دارند خانه علی آقا را بازرسی می کنند. از آنها پرسیدم پسرم کجاست و چرا این جا را بازرسی می کنید که فقط جواب دادند هیچی نشده حاج خانم و ما او را بازداشت کردیم و جایش امن است. نگو او را اینقدر زده بودند که غش کرده بود و پیشانی اش هفت تا بخیه خورده بود.
خود آقای پور سلیمان به دلیل این ضرب و شتم می خواهند شکایت کنند. آیا تاکنون موفق شده اند که شکایت نامه رسمی به مسئولین بدهند؟
آخر شکایت که فایده ای ندارد و کسی پیگیری نمی کند، فقط یک بهانه به دست اینها می دهد تا یک حکم دیگر داده و بیشتر در زندان نگهش دارند. من مریض حالم، پدرش مریض است ، ما می خواهیم فقط او از زندان آزاد شود.
شما در رنج نامه ای نوشته اید که زمانیکه رفته اید وسایل فرزندتان را بگیرید لباس هایش خونی بوده است از آن روز برای ما بگویید؟
وقتی رفتم لباسهایش را تحویل بگیرم دیدم لباسهایش خونی است، خودش بعد برایم تعریف کرد که او را کتک زده اند و در توالت انداخته اند... دیگر حال یک مادر را که لباس خونی بچه اش را می بیند خودتان تصور کنید.( بغض این مادر دردمند در اینجا شکست)... به ما گفتند اعتراض نکنید تا عفو بخورد ، ما اعتراض هم نکردیم اما تاثیری نداشت.
بعد از چه مدت بازداشت توانستید او را ملاقات کنید؟
بعد از یک ماه که علی آقا را گرفته بودند توانستیم او را ملاقات کنیم. در این مدت چند بار نامه نوشتم و دادم اما نامه را برمی گرداندند و می گفتند پرونده ندارد.
اگر پرونده ای نداشته چطور او را در بازداشت نگه داشته اند؟
اتفاقا همین سوال را پرسیدم که فردای آن روز به عروسم زنگ زدند و شماره ی پرونده را به او دادند و ما رفتیم پیگیری کردیم و توانستیم او را ملاقات کنیم. بار اول که او را بعد از یک ماه دیدیم ، حال و روزش را که دیدم اصلا نمی توانستم صحبت کنم و فقط گریه می کردم تا کم کم خدا صبر داد و توانستم این مشکلات را تحمل کنم خودتان می دانید که اینها اصلا حقشان نیست در زندان باشند و بی گناه هستند.
وضعیت استخدامی ایشان در آموزش و پرورش به مشکلی بر نخورده است و حقوق ایشان واریز می شود؟
یک نامه مرخصی یکساله از آموزش و پرورش گرفتیم، اما دیروز با ما تماس گرفتند که آن نامه ی مرخصی را بیاورید و نمی دانم می خواهند با آن نامه چه کار کنند؟ حتما می خواهند مدرک مرخصی را از دست ما بگیرند تا اخراجش کنند. الان از اول مهر ماه حقوقش را هم قطع کرده اند.
شرایط ملاقاتهایتان چطور است؟
هر هفته علی آقا را کابینی ملاقات می کنیم. الان هم که مدت دو ماه است ملاقات حضوری نداریم و علت را هم نمی گویند. چه کار کنیم ، دستمان به جایی بند نیست.
خوب کسی هم که در "قفس" باشد حال و روزی ندارد اما خدا را شکر با این حال روحیه اش را حفظ کرده و به ما دلداری می دهد. من خودم که حال روحی خوبی نداشتم و از زمان دستگیری علی آقا چند بار بیمارستان رفتم و زیر سرم بودم و او به من دلداری می داد. اما با این حال مگر یک مادر می تواند فرزندش را در قفس ببینند و تحمل کند؟
از دلتنگی هایتان بگویید؟
شب یلدا همیشه علی آقا شوخی می کرد و همه را می خنداند، اما الان جایش خالیست و همه اعضای خانواده ناراحتند. من فقط تنها مادر نیستم در سالن ملاقات پراست از مادرانی مثل من ، اما چه کنیم دستمان به جایی بند نیست ، فقط دعا می کنیم خدا صبرمان دهد و فرزندانمان از این قفس آزاد شوند.
هفته گذشته جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی رفتند و دادستان را ملاقات کردند و ایشان هم گفته اند که از شرایط سخت خانواده ها خبر ندارند شما خودتان دادستان را دیده اید و حرفهایتان را به او زده اید؟
دادستان ما را نمی پذیرد و ما فقط با دفتردار و منشی ایشان حرف می زنیم و نامه می دهیم ، در این مدت یک بار هم دادستان را ندیده ایم. الان هم مصاحبه کردم که فقط دادستان صدای مرا بشنود و یک ملاقات به من بدهد تا ایشان را ببینم و حرفهایم را بزنم، واقعا نمی دانم که آیا آقای دادستان خبر دارند که سربازها نمی گذارند ما بالا برویم و ایشان را ببینیم؟ آنها یا می گویند نیست یا می گویند دادستان کسی را نمی پذیرد.
به مسئول قضایی دیگری هم مشکلاتتان را مطرح کردید؟
بله،فقط دو و سه بار رفتم پیش قاضی مقیسه ای و گفتم که پدر علی آقا مریض است و خانمش تنهاست و تمام مشکلاتمان را برایش گفتم و گفتم که پسرم گناهی نکرده و اتهاماتی که به او زده اند واهی است که او هم جواب داد "بفرمایید بیرون". جوابی دیگر به ما نمی دهند و محل مان نمی گذارند و حرفهایمان را گوش نمی کنند. حتی در سالن ملاقات وقتی به دستمان مهر می زدند اعتراض کردم که این چه هست، جواب دادند ناراحت هستید نیایید. با اینها که نمی شود زیاد صحبت کرد، جوابشان همینجوری است و اوضاع ما هم دست آنها ...
در پایان صحبتی ندارید؟
من فقط یک ملاقات از دادستان می خواهم تا حرفهایم را بزنم و مشکلاتم را بگویم و پرونده علی آقا را یک بار دیگر بررسی کنند و تا ببینند پسرم بی گناه است و آزادش کند. اگر خواستند پرونده پزشکی من و پدرش را هم نشانشان می دهم.
آقای دادستان! فکر کنید که علی آقا بچه خودتان است، بچه تحصیل کرده این جامعه است، این همه آدم خلافکار در کوچه و خیابان آزاد آزاد راه می روند اما پسر من که بیست و شش سال درس خوانده و یک لقمه حرام نخورده و فقط به فکر خدمت بوده بی گناه در گوشه زندان است...
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.