۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

بوالفضل طبرزدی در بخش اعصاب بستری شد

گزارش ها اما از وضعیت وخیم ابوالفضل طبرزدی، فعال حقوق بشر و برادرزاده حشمت الله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران حکایت دارد.

دکتر طبرزدی، پدر ابوالفضل طبرزدی در این زمینه به “روز” میگوید که فرزندش در بخش اعصاب و روان بیمارستان گلستان اهواز بستری شده است.

ابوالفضل طبرزدی به 15 ماه حبس تعزیری محکوم شده و در زندان کارون اهواز به سر می برد. او به گفته خانواده اش هنگام بازداشت وضعیت روحی بسیار خوبی داشته اما در زندان دچار مشکلات روحی شدیدی شده تا جاییکه در بخش اعصاب و روان بیمارستان بستری شده است.

پدر آقای طبرزدی میگوید: ابوالفضل از نظر روحی به شدت مشکل دارد و مجموعه مسائلی که پیش آمده و شرایط زندان او را که روحیه ای بسیار قوی داشت به چنین روزی در آورده. به هر حال شرایط زندان و مسائلی که در جامعه است بر روحیه ابوالفضل و جوانان فعال و حساسی چون او تاثیر منفی میگذارد.

آقای طبرزدی که روز گذشته فرزندش را در بیمارستان ملاقات کرده می افزاید: ابوالفضل به شدت لاغر و ضعیف شده اما خوشبختانه مسئولان همکاری کردند و او را به بیمارستان آوردند ما هم او را مرتب می بینیم و امیدواریم هر چه سریع تر به وضعیت عادی خود بازگردد؛ از شما هم میخواهیم برای سلامتی او دعا کنید.

به گفته او فرزندش با دستبند و پابند در بیمارستان است: “اگر قانون حکم میکند که او دستبند و پابند داشته باشد اشکالی ندارد ما به قانون احترام می گذاریم اما حرفمان این است که قانون برای همه و در یک سطح اعمال شود نه فقط در دستبند و پابند بستن به یک زندانی که در بیمارستان بستری است و حالش که بهتر شود به زندان بازخواهد گشت. قانون برای همه اجرا شود و وقتی کسی را برای مثلا ده سال زندان بازداشت میکنند و انسان سالمی را زندان می برند بعد از ده سال او را سالم تحویل خانواده اش بدهند.

او می افزاید: ابوالفضل شخصیتی بسیار قوی و محکم دارد. او حتی وکیل هم نگرفت و خود از خود در دادگاه دفاع کرد. آی کی یوی او 150 است و در 5 ترم دانشگاه را تمام کرد و بسیار جوان باهوشی است همیشه افسوس میخورد و میگفت کشور سوئیس پلیس ندارد، کاش کشور ما هم به آن سطح برسد. رنج می برد از دیدن پدر و مادرش در صف ملاقات زندان و مسائلی که در زندان می دید و… او سبز بود و الان هم هست؛ دستبند سبز همچنان بر مچ او است اما او یک سبز پایبند به قانون و معتقدست که قانون باید برای همه یکسان به اجرا درآید.

ژیلا کرم زاده مکوندی را آزاد کنید!

نمی دانم به این احکام بخندم یا بگریم. ژیلاکرم زاده مکوندی با حکم قاضی عادل و خوش وجهه جمهوری اسلامی! قاضی مقیسه یا همان ناصریان سابق به جرم حمایت از مادران داغدار به دو سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم و در روز ششم دی ماه دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.

او اینک بیست و چند روز است که دوران زندان خود را سپری می کند. ژیلا با اینکه خودش مادر نیست، ولی از حامیان مادران داغدار است و یکی از اتهام هایش نیز همین بوده است که برای دلداری دادن به مادران به پارک لاله رفته است.

آری ژیلا به پارک رفته بود تا به این کشتار بی رحمانه اعتراض کند. برای او فرقی نمی کرد که مادر باشد یا همسر یا خواهر یا فرزند. تمامی آسیب دیدگان خواهر و فرزند او هستند، زیرا انسان اند. او تلاش کرد نشان دهد که ظلم در حق هیچ انسانی جایز نیست و برای حمایت از انسانیت به پارک لاله رفت.

او به پارک رفت تا کمی از آلام این مادران و خانواده ها را بکاهد. او فقط می خواست پیامی به این خانواده ها بدهد که نگران نباشید، ما با شما همدردیم و برای رساندن این پیام نزدیک به دو سال و نیم درگیر است. او را در 19 بهمن 1388 بازداشت کردند و مدت 36 روز در زندان بود سپس با کفالت آزاد شد ولی کدام آزادی! گویی او را از همان موقع در بند کرده بودند، زیرا دایم خودش و خانواده اش تحت فشار بودند و هم اکنون نیز تحت فشارند. واقعاً باید پرسید به چه جرمی؟ آیا همدردی با انسان های دردمند جرم است؟!


تنها جرم ژیلا همدردی با درد کشیده هاست، همان چیزی که به مذاق این دین سالاران حکومتی مدافع رأفت اسلامی خوش نمی آید. فریاد در سکوت ژیلا و ژیلاها در روزهای پس از انتخابات سال 88 این بود که چرا بهترین فرزندان این آب و خاک که باید برای بهروزی و سربلندی کشور به خدمت گرفته شوند، دسته دسته به زندان فرستاده می شوند؟

چرا بهترین انسان ها برای درخواست اولیه ترین حقوق خود به گلوله بسته می شوند؟ چرا آزادی بیان نیست؟ چرا به جای از بین بردن طناب های دار، هر روز کشت و کشتار افزون می گردد؟ چرا هیچ کس حاضر نیست مسئولیت کشتار این همه انسان بی دفاع را به عهده بگیرد؟ در طی این سی و سه سال این همه جوان کشته، زخمی و ناپدید شدند، ولی چرا هیچ کس پاسخ گو نیست؟

از خود می پرسم چه زمانی مردانی که بر کرسی قضا تکیه داده اند و مدعی اند عدالت خانه ای برپا کرده اند، این صدای بی صدای مادران را می شنوند؟ نمی دانم واقعا نمی شنوند یا خود را به کری می زنند، نه مطمئن ام که خیلی خوب هم می شنوند و برای همین ژیلا و ژیلاها را به بند می کشند، چون می ترسند مبادا ژیلاها تعدادشان زیاد و هزاران تن شوند و برای دادخواهی سر بلند کنند، همان طوری که مادران داغدار سال هاست از دیروز و امروز به دنبال دادخواهی اند ولی گوش شنوایی نیست.

آری ژیلا تنها یک تن از این موج دادخواهان است که برای حمایت از مادران باید حداقل دو سال یعنی هفتصد و بیست روز از زندگی خود را در زندان باشد زیرا گفته است چرا به جای کشتن فرزندان ما و خونین کردن سنگفرش خیابان ها، نمی گذارید حرفشان را بزنند. ژیلا و ژیلاها می گویند اگر شما به عدالت قضاوت می کنید، چرا عاملان و آمرانی که فرزندان ما را در این سی و چند سال به جوخه های اعدام سپرده اند یا با قساوت تمام سینه شان را آماج گلوله کرده اند معرفی نمی شوند.


ژیلا این زن نازک دل شاعرمان را به بند کشیدند تا تحقیرش کنند، ولی او از زندان باکی ندارد و با روحیه ای بسیار بالا و قوی در ملاقات حاضر می شود و خانواده اش نیز خوشحال اند که که ژیلا حالش خوب است و آنقدر توانایی دارد که این ظلم را تحمل کند، ظلمی که پایدار نخواهد ماند و بالاخره روز دادخواهی فراخواهد رسید.

ژیلا تا به حال دو بار ملاقات کابینی داشته است و هر بار بسیار آراسته و خندان پشت شیشه حاضر شده است، تا خانواده اش از در بند بودن او آزرده خاطر نشوند. او به خواهرانش گفته است:" نگران نباشید من اینجا 25 خواهر دادخواه دیگر یافته ام" زیرا هر کدام از زندانیان زن، یک مادر یا خواهر برای اویند و او نیز برای آنها و برای آن روزی که عدالت برقرار شود، پشت هم خواهند ایستاد.


به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی و بخصوص ژیلای عزیزمان
یکی از مادران پارک لاله
28 دی 1390

نوشته‌ای از رضا خندان همسر نسرین ستوده:

با اين كه مادرش اهل تبريز است و هم‌زبان، ولي هرچقدر راجع به جرم دخترش توضيح مي‌دهد من متوجه نمي‌شوم كه چرا به اين بانوي جوان 7 سال تمام حبس داده‌اند.

البته هانيه طوري زندان را به قول دانشجوها پاس مي‌كند كه خيلي‌ها در كافه آنقدر خوش نمي‌گذرانند. نسرين مي‌گويد آن يك سال حكمي را هم كه هانيه بيشتر از او دارد مايه دردسر شده و مدام به رخ او مي‌كشد.

مادر تنهاي هانيه براي ملاقات با دختر‌ش مجبور است هر بار 650 كيلومتر را طي كند تا چند دقيقه او را از پشت شيشه ببيند.

البته امروز استثناست و او يك ملاقات حضوري دارد به مناسبت تولد دخترش. اميدوارم موفق شود تا كيك تولداش را كه دو روز است با خود به اين طرف و آن طرف مي‌كشد سالم به دست‌اش برساند. تا در زندان كه سالم بود. در اين صورت بند بانوان امشب جشن حسابي برپاست.

تولدش مبارك باد هانيه صانع فرشي

تأیید حکم شش سال حبس تعزیری پریسا کاکایی در دادگاه تجدیدنظر

کمیته گزارشگران حقوق بشر- حکم شش سال حبس تعزیری پریسا کاکایی، در دادگاه تجددینظر مورد تأیید قرار گرفت و پرونده وی به اجرای احکام زندان اوین ارسال شد.

پریسا کاکایی، عضو سابق کمیته گزارشگران حقوق بشر و فعال حقوق کودک، در دی ماه سال 88 بازداشت و به مدت 45 روز در بند 209 و متادون زندان اوین به سر برد. وی سپس با قرار کفالت 100 میلیون تومانی از زندان آزاد شد.

پرونده این فعال حقوق بشر، جهت رسیدگی به شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی ارسال شد و وی از سوی این شعبه به اتهامات " تبلیغ علیه نظام و اجتماع و تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ملی" به تحمل 6 سال حبس تعزیری محکوم شد.

گفتنی است، اکثریت اعضای این کمیته پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 ، از سوی نهادهای امنیتی بازداشت شده و به حبس‌های سنگین محکوم شدند.

پریسا کاکایی( 6 سال)، تارا سپهری‌فر(6 سال)، شیوا نظرآهاری( 4 سال)، نوید خانجانی( 12 سال)، سعید کلانکی(3 سال)، سعید جلالی‌فر( 3 سال)، علی کلایی(7 سال) و کوهیار گودرزی( 1 سال)، از جمله افرادی بودند که به علت فعالیت‌های حقوق بشری خود مورد بازداشت و محکومیت قرار گرفتند.


هم‌اکنون سعید جلالی‌فر جهت گذراندن دوران محکومیت خود در زندان اوین به سر می‌برد. کوهیار گودرزی با اتهامی جدید در مردادماه 90 بازداشت و در بند 209 نگه‌داری می‌شود و نوید خانجانی و شیوا نظرآهاری نیز در انتظار اجرای حکم زندان خود هستند.

کمیته گزارشگران حقوق بشر-

به گلی که شیفته کرد ما را...

تو نه دیگر آن دختر "میم مثل مادری" و نه زنی در "سنتوری".حالا حتی بازیگری جوان و مستعد و دلکنده از سینمای بیمار ایران و در سودای هالیوود هم نیستی .دیگر همه چیز تمام شد.دیگر مهم نیست که بگویند فقط برای حجاب و کار و پول و هرچه و چه و چه به بیرون زده باشی.

از امروز تو یک خط شکنی.چه بخواهی چه نخواهی.نمی توانم فرض کنم که نادانسته سنگی را در آبی ها ی خالی و خیالی اذهان فسیلی انداخته باشی.یا شاید نمی دانستی و می دیدی و چه بهتر.دیگر هیچ چیز مهم نیست.

تو بر روی "نباید "ها و"باید"هایی که قرن ها بر ما تحمیل شده است خط کشیدی. 

خوش آمدی قربانی.چرا شادی ام را پنهان کنم، وقتی روزهایی را می بینم که پرچم دار و خط شکن های سرزمین ام زنانی چون تواند ،که رگ های متورم غیرت و حجب و حیا و شرم را از درد و حسرت و ترس می ترکانند و با نگاهی کودکانه ،لخت ...برهنه در برابر چشمان از حدقه درآمده ی تاریخی کثیف می ایستند و نعره می شکند که هی ...های مرا ببین . من همانم که تو مرا به زنجیر کشیدی. 

در مقام خواهر و مادر و زن و با چماق عفت و عصمت و هر مفهوم بدبو و بدوی دیگر.من اینم . برهنه مرا ببین و در خلوت خویش به تدلیست ببغض، که در هزارتوی مفاهیمی فسیلی، به لجن کشیده شده ای و نمی دانی.آی خط شکن . 

من در برابرت سر تعظیم فرود می آورم و شرمنده ام و از هم اکنون ، تمام وجودم اشک و ترس است از دشنام هایی که نثارت می شود. آی دختر وحشی و معصوم-نگاهِ شرقیِ غمگین. تو را به برهنگی آسمانی ات سوگند که آنچه کردی ،کرد دیگرانی را که تو را محصور و مهجور می خواستند.

تنها بدان که تنها نیستی .
شاهین نجفی
18 ژانویه 2012