۱۳۹۰ آذر ۲۵, جمعه

پدر محبوبه کرمی، فعال جنبش زنان در گذشت

پدر محبوبه کرمی، فعال جنبش زنان و زندانی زن دربند، ساعت یک بعدازظهر روز جمعه ۲۵ آذرماه در بیمارستان چمران تهران درگذشت. غلامحسن کرمی پس از جراحی انسداد روده، دچار مشکلات تنفسی حاد شده و در بخش آی سی یو این بیمارستان بستری بود.

بنا بر گزارش وبسایت تا قانون خانواده‌ی برابر، پیش از این اتفاق، محبوبه کرمی طی تماسی با برادر خود اطلاع داده بود که برای ملاقات پدرش بین ساعت ۳ تا ۴ عصر روز چهارشنبه ۲۳ آذرماه به صورت تحت الحفظ به بیمارستان منتقل خواهد شد که این امر تا آخرین دقایق حضور برادرش در بیمارستان محقق نشده بود و سرانجام وی در ساعت پایانی شب در تنهایی با پدرش ملاقات کرد.

با توجه به اینکه محبوبه کرمی مادرش را نیز در شرایط مشابهی از دست داده و اینک از بیماری افسردگی رنج می‌برد، بیم آن می‌رود که درگذشت پدر و دوری از خانواده در چنین شرایطی، بیماری‌اش را تشدید کند و گذراندن باقی دوران حبس را برای او غیرممکن سازد.

محبوبه کرمی در دادگاهی به ریاست قاضی موحد به سه سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات وی "فعالیت حقوق بشری، فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی با قصد ارتکاب جرایم علیه امنیت کشور و نشر اکاذیب" عنوان شد. او اکنون از تاریخ ۲۵ اردیبهشت امسال به دلیل اجرای حکم ۳ سال زندان، در اوین به سر می‌برد.

سایت تا قانون خانواده برابر این ضایعه دردناک را به محبوبه کرمی، خانواده و دوستان وی تسلیت می‌گوید. با این امید که با محقق شدن آزادی کامل محبوبه کرمی و فراهم آمدن شرایط درمان کامل وی، اندکی از رنج و اندوه این خانواده کاسته شود.

اتهام جدید برای محمد سیف زاده

همسر محمد سیف زاده، وکیل و از موسسان کانون مدافعان حقوق بشر که از اواخر اردبیهشت امسال در زندان اوین به سر می برد از تشکیل پرونده جدیدی برای همسرش خبر داد و در گفتگو با کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت محمد سیف زاده به دلیل نوشتن نامه به سید محمد خاتمی رییس جمهوری پیشین ایران و امضاء کردن بیانیه های گروهی در داخل زندان مجددا متهم به تبانی و اجتماع علیه امنیت ملی شده است.


فاطمه گلزار، همسر محمد سیف زاده در خصوص اتهام های جدید همسرش به کمپین گفت:« چند روز پس از اولین نامه ای که سیف زاده خطاب به خاتمی نوشت به دادسرای اوین احضار شد، چیزی حدود سه ماه پیش بود. قاضی در ابتدا گفت که اتهام او تبلیغ علیه نظام است و قرار کفالت برای او تعیین کرد اما بعد که امضا بیانیه ها هم اضافه شد ظاهرا اتهامش را به تبانی و اجتماع علیه امنیت ملی تغییر داده اند و قرار کفالت هم به وثیقه ۲۰۰ میلیونی تبدیل شده است. اما ما همه اینها را شنیدیم. نه به آقای سیف زاده و نه به من که کفیل ایشان هستم نگفتند که حکم تغییر کرده و قرار کفالت هم به وثیقه تبدیل شده است. می دانید که اصلا پرونده متهم را برای مطالعه در اختیار ما نمی گذارند. »

خانم گلزار در خصوص نامه های همسرش به کمپین گفت: « سیف زاده به جز نامه هایش به خاتمی ، مقاله ای نیز در خصوص عفو نوشت و نقدهایی که به نحوه عفو در قانون داشت را عنوان کرد. همچنین مقاله دیگری در تعریف جرم سیاسی نوشته است. او همچینن بیانیه هایی همراه با دیگر زندانیان با موضوعات متعدد امضا کرده است. این ها اتهام های جدید همسرم است که اکنون در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به آن رسیدگی می شود یعنی همان شعبه ای که دو پرونده دیگرش نیز وجود دارد.»

محمد سیف زاده، وکیل و از موسسان کانون مدافعان حقوق بشر در آبان ماه سال ۸۹ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در تاسیس کانون مدافعان حقوق بشر ایران به ۹ سال زندان و ۱۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد. وی اواخر فرودین ماه امسال نیز به اتهام ” خروج غیر قانونی” از کشور توسط نیروهای امنیتی ارومیه بازداشت شد و پس از دو ماه بازجویی به زندان اوین منتقل شد. در تیرماه امسال دادگاه تجدید نظر حکم او را به دو سال حبس کاهش داد . این وکیل در حال حاضر در انتظار حکم پرونده خروج غیرقانونیش از کشور و پرونده جدیدش است.

همسر محمد سیف زاده با اظهار تعجب از اینکه چرا وقتی همسرش در زندان است برای او قرار وثیقه صادر می شود، گفت:« به آنها گفتم من شنیده ام که برای همسرم قرار وثیقه تعیین کردید، چه لزومی دارد که وقتی خودش در زندان است چنین قراری صادر شود؟ آنها هم گفتند به این دلیل است که اگر حکم قطعی پرونده دوم همسرم هم تعیین شد و روزی همسرم خواست تقاضای مرخصی کند و از زندان بیرون بیاید دیگر مشکلی برای وثیقه نداشته باشد.»

همسر محمد سیف زاده با اشاره به اینکه مدتی است دفتر دادستانی تهران نامه های او را قبول نمی کند، گفت:« آقای سیف زاده مشکل دندان و چشم دارد. آب مرواریدش رسیده و احتمالا الان وقت عملش است. من چندین نامه برای انتقال او به بیرون زندان برای معاینات پزشکی فرستام و اخیرا هم دیگر نامه ای از من قبول نمی کنند. می گویند که به ما گفته اند از شما و بعضی دیگر از خانواده ها فعلا نامه قبول نکنیم. علتش را هم لابد خدا می داند. با این حال خدا را شکر که ایشان را برای آزمایش و سونوگرافی و کنترل دیگر مشکلات جسمیش به بیرون از زندان فرستادند»

همسر محمد سیف زاده با اشاره به زندانیان فعلی گفت:« امیدوارم تکلیف زندانیانی که با این شیوه بازداشت شدند به طور قانونی روشن شود چون متاسفانه دیده ها و شنیده های ما حاکی از این است که در خیلی از موارد قانون نقض می شود. امیدوارم روزی برسد که نه تنها همسر من بلکه بقیه زندانیان هم تکلیفشان به شکل قانونی روشن شود.

حسین رونقی ملکی: این‌ها باور نمی‌کنند که من مریضم

پدر و مادر حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی موفق شدند پس از اعتصاب غذای وی در زندان، با او ملاقات کنند.

به گزارش کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، پدر و مادر حسین رونقی ملکی، وبلاگ‌نویس و فعال حقوق بشر که با حکم ۱۵ سال حبس در زندان به‌سر می‌برد و هم‌اکنون در اعتصاب غذاست، توانستند با وی ملاقات کنند.

زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی در مورد این ملاقات گفت که روز دوشنبه ۲۱ آذرماه به‌همراه همسرش به تهران رفتند تا فرزندشان را ببینند.

به گفته خانم موسوی در این ملاقات ابتدا فرزندش که همیشه زودتر از بقیه زندانی‌ها برای ملاقات حاضر می‌شد، نیامد.

وی افزود: "مأموری آمد و گفت که حسین از سه روز پیش اعتصاب کرده و به ملاقات نمی‌آید. ما همین‌طور آنجا نشستیم، حالم خوش نبود. بعد انگار هم‌بندی‌هایش به او خبر داده بودند که مادر و پدرت منتظرند. او آمد ولی حالش خوب نبود از ۱۵ روز پیش که او را دیده بودم لاغرتر شده است."

حسین رونقی ملکی از شامگاه روز جمعه ۱۸ آذرماه جاری در اعتراض به "حکم ناعادلانه ۱۵ سال زندان"، "عدم مرخصی استعلاجی برای درمان بیماری کلیوی‌اش" و "فشارهای روحی و جسمی که در دوران بازداشت بر وی رفته" دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است
این اعتصاب غذا در حالی ادامه دارد که وی از وضعیت جسمانی بدی برخوردار است.

مادر حسین رونقی ملکی که از وضعیت سلامت فرزندش به دلیل اعتصاب غذا و نبود مرخصی به‌شدت ناراحت است گفت: "به حسین گفتم این چه کاری‌ست که کردی. تو حالت خوب نیست، کلیه‌ات مشکل دارد. ‌گفت ناراحت نشو اما این‌ها باور نمی‌کنند که من مریضم."

زلیخا موسوی افزود: "از وقتی حسین را آن‌طور دیدم حال خوشی ندارم. نمی‌دانم چرا به او اجازه نمی‌دهند که بیرون بیاید. بگذارند درمان شود بعد دوباره او را به زندان برگردانند."

خانم موسوی چنین حدس می‌زند که سپاه پاسداران اجازه نمی‌دهد دادستانی به پسرش مرخصی دهد.

احمد رونقی ملکی، پدر حسین در حال حاضر در تهران مانده است و به گفته زلیخا موسوی نامه‌ای نیز به دادستان تهران نوشته است.

حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی، دو روز پس از آغاز اعتصاب غذای خود در زندان اوین نامه سرگشاده‌ای به عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران نوشت و در آن نسبت به وضعیت نگهداری خود در زندان و مخالفت با اعطای مرخصی برای پی‌گیری درمان مشکل کلیه و همچنین فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده‌های‌شان اعتراض کرد.

این زندانی سیاسی در نامه خود نوشت پیش از این در نامه‌های متعدد از بیماری‌ها و مشکلات خود و دیگر زندانیان سیاسی نوشته است اما از آن‌جا که این نامه‌ها نتیجه‌ای ندادند دست به اعتصاب غذا زده است.

رونقی ملکی افزود: "سلامتی من به‌خاطر وضعیت بیماری‌ام و نگهداری در شرایط بد زندان به خطر افتاده است."

حسین رونقی ملکی که با نام مستعار بابک خرمدین وبلاگ می‌نوشت، یکی از معترضان به نتایج اعلام شده دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ایران بود.

وی در تاریخ ۲۲ آذرماه ۱۳۸۸ در شهر ملکان استان آذربایجان شرقی بازداشت و به گفته خانواده‌اش حدود ۳۰۰ روز در سلول‌های انفرادی بند دو الف زندان اوین به‌سر برد.

در بهمن‌ماه سال گذشته ناراحتی کلیه حسین رونقی ملکی تشدید شد اما با وجود توصیه مسئولان بهداری زندان اوین، نهادهای امنیتی و قضایی به او اجازه ندادند که به بیمارستان منتقل شود.

سرانجام با تأخیر، وی در روز ۱۸ خردادماه امسال به بیمارستان انتقال یافت و کلیه وی پیوند خورد و به زندان بازگردانده شد.

این در حالی است که به گفته خانواده وی، پزشکان گفته‌اند حسین رونقی ملکی پس از عمل باید تحت مراقبت پزشکی بماند.

به گفته پدر این وبلاگ‌نویس، ۸۰ درصد کلیه سمت چپ و ۲۰ درصد کلیه سمت راست وی آسیب دیده‌ است.

حسین رونقی ملکی در مهرماه سال گذشته نیز در اعتراض به بدرفتاری مأموران زندان دست به اعتصاب غذا زده بود.

پدر پزشک کهریزک: محدودیت هایی است که نمی توانم پیگیری کنم

در حالی آبان ماه سال جاری دومین سالگرد درگذشت رامین اندرجانی، پزشک کهریزک در منزل این شهید برگزار شد که تاکنون پیگیری های خانواده او برای روشن شدن علت مرگ وی به هیچ نتیجه ای نرسیده است. اما پدر این شهید به عدالت خدا ایمان دارد و می گوید: "چه بگویم؟ چه مانده که بگویم؟ همه چیز "روشن" است و خدا خودش عادل است من همه چیز را به او واگذار کردم."


دکتر رامین پوراندرجانی روز نوزدهم آبان ماه سال 88 در استراحتگاه خود در ساختمان بهداری نیروی انتظامی تهران بزرگ بطرز مشکوکی جان سپرد و علت مرگ وی از سوی مقامات قضایی سکته قلبی در خواب عنوان شد و جسد وی بدون اجازۀ کالبد شکافی به خانواده، توسط نیروی انتظامی دفن شد. رامین پوراندرجانی تعدادی از قربانیان شکنجه بازداشتگاه کهریزک از جمله شهید محسن روح الامینی را ویزیت کرده بود. او بارها مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت تا جنایات کهریزک را افشا نکند و این مسائل را پیش از مرگ خود به تعدادی از دوستان و خانواده اش مطرح کرده بود.


رضا قلی پوراندرجانی پدر رامین در خصوص پیگیری های پرونده قتل فرزندش به "جرس" می گوید: "والله هنوز به هیچ نتیجه ای نرسیدیم و پرونده همین جور مانده است، خودشان اصرار داشتند که پرونده را ببندیم اما ما اعتراض و شکایتمان را کردیم. حالا هم به آنها گفتیم هر جور که می خواهید پرونده را ببندید اما ما اعتراض داریم. حالا هم ظاهرا پرونده مفتوح است و علی رغم اینکه اصرار می کنند که پرونده رامین را ببندیم اما چطور اینکار را کنیم؟! الان هم که می دانم به نتیجه ای نمی رسم. ما اعتراض و لایحه مان را دادیم و دیگر دنبالش را نمی گیریم و بخدا واگذار کردیم. ببینید، اگر قرار باشد شکایت کنم به چه کسی باید شکایت کنم؟ باید به نیروی انتظامی شکایت کنم دیگر؟ اول دستگاه قضایی از آنجا شروع می شود من هم پسرم را صحیح و سالم برای خدمت سربازی به نیروی انتظامی تحویل دادم، همانجایی که رامین از بین رفته و گفتند بیا جسدش را تحویل بگیر، حالا به آنها شکایت کنم؟ ما به خدا ایمان داریم و این مسئله را به خود او واگذار کردیم و حتما عدالت خدا اجرا خواهد شد. "


بعد از مرگ پوراندرزجانی، مقامات قضایی علت مرگ را یک بار سکته قلبی و بار دیگر مسمومیت غذایی عنوان کردند اما پس از مدتی مشخص شد که رامین اندرزجانی برای دیدار با نمایندگان مجلس وقت گرفته و تلاش داشته است تا از شرایط بازداشتگاه کهریزک و آنچه بر سر زندانیان آنجا آمده است سخن بگوید.
این پدر داغدیده ادامه می دهد: "محدودیت هایی است که نمی توانم پیگیری کنم بالاخره من غیر از رامین یک پسر دیگر هم دارم... الان هم متاسفانه در موقعیتی قرار داریم که دستمان به جایی بند نیست. مگر بزرگ ترهاش به نتیجه ای رسیدند؟ حالا من به تنهایی چه می توانم انجام دهم؟ مگر متن شکایت نامه ها و گروهی که آمدند چکار توانستند انجام دهند؟ بارها به مراجع قضایی برای پیگیری مراجعه کردم، یکبار گفتند مسمومیت غذایی است، یکبار گفتند خودکشی است، یکبار گفتند ایست قلبی است... خلاصه معلوم نشد و این حرفهای آنهاست دیگر، چه بگویم؟ چه مانده که بگویم؟ همه چیز روشن است و خدا خودش عادل است من همه چیز را به او واگذار کردم."


پدر رامین اندرجانی با اشاره به دردهایش بعد از سکوت طولانی، با آه می گوید:" امسال آبان ماه مراسم سالگرد رامین را در منزل گرفتیم و خدا را شکر مشکلی نداشتیم، اما وضعیت روحی مان معلوم است ما همه چیزمان رامین بود. حال مادرش هم خوب نیست و دیگر حال و روزی برایمان باقی نمانده است. مگر می توانیم یک لحظه او را فراموش کنیم..."


پدر رامین اندرجانی پیش از این در گفتگویی با جرس گفته بود: "پسرم اهل سیاست نبود و فقط دنبال علم و خدمت به مردم و کشور بود. او دنبال انسانیت بود هیچوقت برای خودش چیزی نمی خواست برای جامعه و مردم می خواست. او دنبال علم و ترقی بود و پله های ترقی را می خواست یکی بعد از دیگری بالا برود. او می خواست برای جامعه اش خدمت کند و تخصصش را بگیرد. در سربازی هم هر روز شصت نفر را معالجه می کرد. او عاشق علم و خدمت به کشور و مردم بود. من از این ناراحتم که فرزندم سیاسی نبود و در لباس پزشکی به مردم خدمت می کرد اما این بلا را به سرش آوردند..."

25 سال دارم , عاشوراي 88 هدف گلوله های ساچمه ای قرار گرفتم

در راهپیمایی های اعتراضیِ پس انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران شهروندان از قشرها و طیف های مختلف شرکت کرده بودند و در این میان چهره های ناشناس و گمنام بیشتر مورد هدف گلوله های واقعی یا گلوله های ساچمه ای قرار گرفتند که شمار زیادی از آنان کشته و زخمی شدند.محمد داوودآبادی یکی از این جوانان و شهروندان معمولی است که در یک فروشگاه لوازم صوتی مشغول به کار بود اما با آغاز اعتراضات مردمی به خیابان می رود و در راهپیمایی مورد هدف گلوله های ساچمه ای که برخی ها می گویند با «شات گان» به سمت مردم شلیک می شد، قرار گرفت و سرانجام او نیز برای مداوا ناگزیر شد ایران را ترک کند.

محمد(فرهاد) یگانه تبریزی یکی دیگر از مجروحان راهپیمایی اعتراضیِ عاشورای ۸۸ بود که پس از ترک ایران به تازگی در مصاحبه ای از عزم خود برای پیگری پرونده خود در نهادهای بین المللی خبر داد و پرده از فشارهایی که خانواده های برخی از مجروحان انتخابات در داخل تحمل می کنند برداشت. به گواهی او نهادهای امنیتی مسیرِ مداوی مجروحان انتخابات را به دلیل تهدید و برخوردهای امنیتی در داخل کشور محدود کردند و حتی زمانی که وی با ویلچر در دادگاه حضور پیدا کرده بود او را مورد ضرب و شتم قرار دادند.

علیرضا صبوری یکی دیگر از جوانان معترض بود که او پس از مجروح شدن ناگزیر شد به آمریکا پناهنده شود اما پس از دو سال در غربت جانش را از دست داد.

تا کنون خانواده ی بیش از پنجاه تن از کشته شدگان حوادث پس از انتخابات به صورت رسمی با رسانه ها مصاحبه کرده و از بی نتیجه ماندن شکایت ها برای شناسایی قاتلان خبر داده اند. در این میان اما خانواده شمار کمی از زخمی ها و مجروحان انتخاباتی توانستند در مورد وضعیت خود با رسانه ها گفتگو کنند. برخی از این خانواده ها گفتگو با رسانه ها را در مواجهه با سلامتِ از دست رفته ی عزیزان شان، بی فایده می دانند، برخی دیگر معتقدند امنیت و آرامش زخمی شدگان با اخبار رسانه ای مخدوش خواهد شد و برخی دیگر نگران برخوردهای امنیتی هستند.

محمد داوودآبادی که این روزها دور از ایران بهبودی خود را تا اندازه ای به دست آورده است، از همراهی ها و همدلی های مردم در روزهای نخست راهپیمایی های اعتراضی سال ۸۸ می گوید و معتقد است آنچه بر او گذشته است در مقایسه با کشته شدن جوانان هیچ است و او بیشتر نگران کسانی است که گلوله های واقعی به آنها اصابت کرده و سلامتی شان را از دست داده اند.

پزشک جراح محمد داود آبادی در یک گفتگوی تلفنی تاکید می کند که آنچه از بدن این مجروح در آورده شد ساچمه های کوچکی است که در نقاط مختلف بدنش پخش شده بود.

این پزشک معالج که نام ایشان محفوظ است، می گوید: از نظر جراحی زمانی می شود این ساچمه ها را از بدن خارج کرد که مریض را آزار دهد یا احتمال جابجایی وجود داشته باشد و خطری ایشان را تهدید کند بر همین اساس من یکی از ساچمه ها که توی شانه چپ او بود را خارج کردم، دو ساچمه که بالای زانو بود و یکی هم در دست راستش را خارج کردم چون به عنوان مثال این ساچمه هایی که در زانو بود اگر جابجا می شد باعث خرابی مفصل می شد و خرابی مفصل دیگر برگشت پذیر نیست.

وی در عین حال می گوید به نظر می رسد اینگونه شلیک ها که از فاصله خیلی نزدیک و با گلوله های ساچمه ای صورت می گیرد، با قصد کشتن نبوده بلکه با قصد زخمی کردن صورت می گیرد و به نظر می رسد بیشتر به قصدِ ترساندن بوده است تا فرد مجروح و یا اطرافیان به محض دیدن صحنه های خون ریزی، پراکنده شده شوند و یا از تجمع منصرف شوند اما اگر همین ساچمه ها از فاصله نزدیک تری به افراد شلیک شده بودش ممکن است خطرات خیلی جدی تری آنها را تهدید کند.

در روزهای نخستِ اعتراضات انتخاباتی فیلم های زیادی از جوانان منتشر شده بود که توسط فعالانِ شبکه های اجتماعی به سرعت در اینترنت پخش می شد. در کنار مصاحبه هایی که تاکنون با فعالان سیاسی خانواده های زندانیان و کشته شدگان صورت گرفته است شاید روایتِ ساده و صمیمیِ برخی از این جوانان زاویه دیگری از شکل گیری اعتراضات خیابانی باشد. محمد داوود آبادی یکی از آن جوانان معترض است که گفتگو با وی نگاهی دارد به روزهای راهپیمایی های اعتراضی ۸۸ و اینکه او به عنوان یک شهروند معمولی چرا در این راهپیمایی شرکت کرد، چه دید و چه بر خود و جوانانی مثل او گذشت. بخوانید:

شما چند سال دارید و در کدام راهپیمایی بودید و چگونه زخمی شدید؟

من ۲۵ سال دارم و ساعت پنج بعد از ظهر روز شنبه، سی خرداد ۸۸ زخمی شدم.

روز قبل از سی خرداد با توجه به خطبه ی نماز جمعه مردم می دانستند که احتمال شلیک وجود داشت، چه شد که رفتید؟

من فروشگاه لوازم صوتی و تصویری داشتم در خیابان قصر دشت در خیابان آزادی. وقتی مردم را می دیدم که برای گرفتن حق شان به خیابان آمده بودند، نمی توانستم مردم را تنها بگذارم و فکر می کردم باید همراه شوم. از همان اولین روز اعتراض توی همه راهپیمایی ها رفتم. صدای من هم بلند بود و همیشه با صدای بلند شعار می دادم و بقیه دوستانم تکرار می کردند. حتی یادم هست وقتی روز شنبه مقابل پایگاه بسیج مقداد توی خیابان آزادی، نزدیک ایران خودرو، یک شعار علیه خامنه ای دادم یک آقای مسنی نگران ما جوان تر ها بود به من نزدیک شد و گفت فعلا فقط علیه احمدی نژاد شعار بدهیم چون خطر ناک است و من هم وقتی رسیدم خانه تازه ترس توی دلم افتاد که ما چه شعارهایی می دادیم.

روزی که زخمی شدید کجا بودید؟

روز شنبه حوالی خیابان آزادی من یک پرچم سبز شش متری درست کردم و با خودم بردم ولی نمی گذاشتند ما وارد خیابان آزادی شویم. در خیابان قصر دشت ما را به عقب هول می دادند ما خیلی به نیروهای ضد شورش نزدیک شدیم و ناگهان دیدیم دارند به سمت ما شلیک می کنند ما شروع کردیم به سنگ پرتاب کردن که یک لحظه دیدم بدنم لرزید، صدای عجیبی توی سرم پیچید و افتادم که بعد جمعیت مرا به یک آرایشگاه زنانه منتقل کردند و همانجا کمکم کردند. بچه ها همانجا شروع کردند با موبایل از من و وضعیتی که به آن گرفتار شده بودم فیلم گرفتند.

چه شد که از ایران خارج شدید؟

بعد از زخمی شدن بچه هایی که دور و برم در مغازه بودند گفتند اصلا نیا و زنگ هم نزن شاید تلفن مغازه هم کنترل باشد. ماموران اطلاعاتی آن روزها دنبال زخمی ها هم می رفتند و همکارانم و دوستانم هم نگران بودند که برای آنها هم مشکلی پیش بیاید، برای همین تلاش کردم از ایران وارد ترکیه شوم که یک ماه آنجا بودم و بعد وارد فرانسه شدم.

خب در فرانسه آیا عمل جراحی صورت گرفت؟

از زمانی که وارد فرانسه شدم اینجا پزشکان کمی ترسیدند و نگران بودند و همان اول عمل نکردند. یعنی سعی کردند با قرص و مسکن دردها را کم کنند. اوایل خوب نمی توانستم راه بروم چون دو تا تیر هم توی مفصل زانوها یم بود ولی وقتی دردها شدیدتر شد تلاش کردم پزشک ایرانی پیدا کنم و خدا را شکر در عمل اول تیرهایی که توی سرم بود را در آورد و بعد در عمل دوم تیرهایی که وارد دست و بازو و بدنم شده بود و عمل های بعدی هم خوشبختانه موفقیت آمیز بود.

بعد از تیر خوردن بیشترین مشکلاتی که برایتان به جود آمده چه بود و چه چیزهایی بیشتر اذیت تان می کرد ؟

دوستانم، شغلم و خانواده ای که ۲۵ سال با آنها زندگی کردم باید همه را رها می کردم و بیایم اینجا در غربت زندگی کنم. اینها برای هیچ انسانی ساده و آسان نیست.

ناراحت و پشیمان هستی الان؟ فکر می کنی ارزشش را داشت سلامتی، شغل و خانواده ات را از دست بدهی ؟

نه اصلا، شاید اگر ایران بودم باز هم این کار را می کردم. من و خیلی های دیگر می دانستیم آنها می خواهند بکشند. ما جلوی گلوله شان ایستادیم. نمی گویم شیرمرد بودم یا نترس بودم اما فکر می کردیم ایران بعد از آن حضور با عظمتِ مردم دیگر پاک می شود و چنین حاکمانی بر ما حکومت نخواهند کرد. مردم خیلی هوای هم را داشتند و به همدیگر دلگرمی می دادند که باید برویم و حضور پیدا کنیم. برای همین با آگاهی جلوی گلوله شان ایستادیم ولی خب باز هم می گویم من شاید خوش شانس بودم که گلوله اصلی به من نخورد اما جوانان دیگری که بودند کشته شدند با این همه فکر نمی کنم حضور ما اشتباه بود اشتباه اصلی و بزرگ را کسانی کردند که با خشونت مردم را منزوی کردند ولی فکر نمی کنم این پایان اعتراضِ یک مردمی باشد که من از نزدیک آنها را دیدم.

چه دیدی؟ مردم چگونه بودند؟

ببینید می خواهم یک چیزی بگویم شاید درست نباشد ولی همیشه همه جا می شنیدیم که می گفتند دخترها و پسرهای ایرانی فقط به فکرِ تفریح و خوشگذرانی هستند. گاهی هم می شنیدیم که حتی در عزاداری ها و مراسم های مذهبی هم دخترها و پسرها برای شماره تلفن دادن و آشنا شدن با یکدیگر حضور پیدا می کنند و قضاوت ها اینگونه بود که این نسل آدم های سطحی هستند ولی من در روزهای راهپیمایی با چشم های خودم می دیدیم که دختر و پسر کنار هم، روبروی هم و همراه هم می ایستادند بی آنکه حتی یک لحظه به فکرشان خطور کند که آنها جنس مخالف هم هستند. یک حس انسانی میان مردم بود و به قول معروف پاک و سربلند کنار هم می ایستاندند، این نشان می داد این مردم یک هدف مشخص داشتند فقط شعار می دادند و می رفتد جلو، به خودم می گفتم یعنی اینها همان ایرانی هایی هستند که هر روز در خیابان می دیدیدم که می‌گویند برای زن ها مزاحمت ایجاد می کردند، متلک می گفتند؟ به خدا اصلا قابل باور نبود که این مردم چقدر تغییر کرده بودند و این به ما انرژی مثبت می داد. مردم خیلی به هم احترام می گذاشتند و هوای هم را داشتند اما وقتی هدف گم می شود مردم پراکنده می شوند و هر کسی می رود دنبال زندگی خودش. من وقتی به روزهای راهپیمایی فکر می کنم غربت و دلتنگی و دردهایم را فراموش می کنم چون مردم و ایرانیانِ واقعی را در آن روزها دیدم.

ولی کسان دیگری هم که باتوم یا اسلحه دست شان بود آنها هم ایرانی بودند، آنها را چگونه دیدی؟

به جز بسیج و سپاه و پلیس خیلی از کسانی که در گارد ویژه بودند و لباس های فرم داشتند عرب بودند. یک نیروهای لباس شخصی هم بودند که حساب آنها جداست و مردم می گفتند به خیلی آز آنها هم پول می دادند که ما را در راهپیمایی ها کتک بزنند خب از آنها چه توقعی می شود داشت. درسته بسیجی ها هم با باتوم بودند یا پلیس هم برخورد خشونت آمیز می کرد ولی من با چشم های خودم دیدم و با گوش های خودم می شنیدم که نیروهای ضد شورش یا همان گارد ویژه خیلی هاشان عربی حرف می زدند به عربی فحش می داند اما متاسفانه بسیجی هایی که می زدند همه کم سن و سال بودند پسر پانزده ساله جلوی چشم های ما چنان به یک زن مسن حمله کرد که دندان هایش شکست، کسی که هم سن مادرهای ما بود این چیزها هم از ذهن من بیرون نمی رود.

این روزهایت چگونه است آیا از زندگی کردن در یک کشور آزادتر راضی هستی؟

اینجا هم سختی های خودش را دارد. بیشتر وقت ها سعی می کنم اگر اعتراضی باشد بروم جلوی سفارت ایران تا همراهی کنم. من هنوز شوکه ام. از آن زمان تا خود امروز هر وقت عکس ندا را نگاه می کنم و به ماجرا فکر می کنم به خدا گریه ام می گیرد، احساس می کنم خواهر خودم را کشتند هیچ کسی هم جواب نداد. هر بار هم یک چیزی گفتند. می گویند اسراییلی ها کشته اند، خب اصلا اسراییل کشته باشد یک انسان در خاک ایران کشته شد؟ چطور ممکن است نتوانند قاتلش را پیدا کنند؟ این همه انسان که مثل همه ما جوان ها بودند کشته شدند حالا من شانس آورده ام و گلوله ای که به من شلیک شد گلوله های اصلی نبود و زنده ماندم ولی امیدوارم مردم یادشان نرود که چه انسان های بیگناهی کشته شدند. ما ایرانی ها یک ایراد هم البته داریم اینکه حافظه تاریخی نداریم و همه چیز زود از ذهن من پاک می شود. همه چی از یادمان می رود و این دردناک است. همیشه به خودم می گویم نباید فراموش کنم که چه همراهانی از ما جانشان را از دست دادند و مبادا فراموش کنیم و دست روی دست بگذاریم.

دلتان می خواهد به مسولان جمهوری اسلامی چه بگوید؟

خطاب به مسولان یا کسانی که دستور دادند به ما شلیک شود هیچ حرفی ندارم چون اصلا نام شان را نمی توانم انسان بگذارم، کاری که با جوانان کردند خیلی بی رحمانه و وحشیانه بود.فکر می کنم حیوانی بود رفتارها. جوان هایی که هیچ اسلحه ای نداشتند مظلومانه کشته شدند من چی بگم به مسولان که اصلا هیچ قاتلی را معرفی نکردند و می گویند همه قاتلین اسراییلی و آمریکایی و منافقین سهتند در حالی که مردم با چشم های خودشان می دیدند چه کسانی به آنها شلیک می کردند.

از مردم به خوبی یاد کردید و گفتید که دیدن همدلی های مردم در روزهای راهپیمایی انرژی مثبت به شما می داد الان هم همین حس را در مورد مردم دارید؟

من فکر می کنم ما زمانی در هدف مان موفق می شویم که به همدیگر احترام بگذاریم و مثل همان روزهای اول راهپیمایی های بعد از انتخابات با همدیگر مهربان باشیم و همدیگر را تنها نگذاریم. از ایران که خارج شدم اوایل کسی را نداشتم وقتی به یک ایرانی گفتم من در راهپیمایی تیر خوردم، می خندید و می گفت؛ الان ایرانی ها برای گرفتن اقامت یک کشور خارجی حاضر هستند تیر هم بخورند. خب ببینید اینها قلب آدم را می شکند، این حرف ها آدم را دیوانه می کند. خدا را شکر من الان سلامتی ام را تا اندازه ای به دست آوردم، زخم های من شاید خوب شود اما زخم زبان ها دیر خوب می شود. شما خودتان شاید درک کنید چون با آدم های مثل من زیاد حرف زدید، آدم دق می کند توی این غربت و همه ی امیدم به آزادی ایران است و اینکه روزی برگردم ایران و بتوانیم خوب زندگی کنیم. با این همه باز هم باور دارم آدم های زیادی هستند که بفهمند چه بلایی سر مردمِ و بر سر جوان ها آمده و همیشه فکر می کنم ما زمانی پیروز می شویم که خودمان به همدیگر احترام بگذاریم و مثل همان روزهای راهپیمایی همدیگر را دوست داشته باشیم.

شکایت پیمان عارف از وب سایت رجا نیوز و بولتن نیوز

 پیمان عارف، فعال دانشجویی در پی انتشار خبر مجعول از سوی وبسایت رجا نیوز و بولتن نیوز در خصوص اجرای حکم شلاق وی، از مسئولین این وب سایت ها به صورت رسمی شکایت کرد.

یکی از نزدیکان پیمان عارف که این هفته پس از ۴۲ روز بازداشت مجدد با رای شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب دال بر برائت وی از زندان اوین آزاد شد، گفت:

در پی اجرای غیر قانونی حکم شلاق در ۱۷ مهر و آنگاه طرح این ادعای واهی توسط سایتهای نزدیک به نهادهای امنیتی چون بولتن نیوز و رجانیوز مبنی بر اینکه عارف نه به دلیل اهانت به رییس جمهور بلکه به دلیل یافت شدن ۱۱گرم حشیش در منزلش شلاق خورده است در زمانیکه پیمان مجددا بازداشت گردیده و امکان پاسخگویی به ایشان را نداشت، این فعال دانشجویی از درون زندان به استناد جعل دادنامه صادره و انتشار و استفاده از سند مجعول و نیز نشر اکاذیب توسط این خبرگزاری‌ها، وفق مواد ۵۲۳، بند ۳ ماده ۵۲۵ و نیز۶۹۸ قانون مجازات اسلامی از ایشان شکایت نموده و شکایتش را به خدابخشی دادیار اجرای احکام و ناظر بر زندان دادسرای اوین تسلیم نموده است و وی نیز جهت اخذ دستور قضایی این شکایت را به دفتر جعفری دولت آبادی دادستان تهران ارسال نموده، لیکن تا متاسفانه دولت آبادی عملی دال بر استماع شکایت و صدور دستور قضایی انجام نداده است.



پیمان عارف پس از آزادی در اینباره گفته است که در اولین فرصت شکایت خود از بولتن نیوز و رجانیوز دائر بر جعل دادنامه و انتشار و استفاده از سند مجعول و نیز نشر اکاذیب به قصد اضرار به غیر را پیگیری نموده، جبران خسارت معنوی و هتک حیثیت خویش از طریق اکاذیب منتشر شده توسط این سایتهای نزدیک به نهادهای امنیتی و مجازات قانونی جرم رخداده توسط ایشان را طلب خواهد نمود.

گفتنی است در پی انعکاس رسانه‌ای شلاق خوردن این عضو شورای دفاع از حق تحصیل در ۱۷ مهر و ابراز برائت محمود احمدی‌نژاد از این عمل، دادسرای اوین به قصد ساکت نمودن وی اقدام به توقیف غیرقانونی او به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق مصاحبه در مورد اجرای حکم شلاق نموده به مدت ۴۲ روز این روزنامه نگار و فعال دانشجویی را در بندهای ۳۵۰ و ۲۰۹ اوین نگاه داشت که در ‌‌نهایت یکشنبه پیش در پی برگزاری دادگاه در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران قاضی پیرعباسی رای به برائت و دستور آزادی بلاقید وی نمود.

ضرب وشتم وحشیانه زندانی سیاسی مصطفی اسکندری

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" ضرب وشتم وحشیانه زندانی سیاسی مصطفی اسکندری در سالن ملاقات زندانگوهردشت کرج.

روز پنجشنبه 25 آذر ماه زندانی سیاسی مصطفی اسکندری هنگامی که قصد داشت نسخۀ داروئی که پزشک بهداری برای وی تجویز کرده بود و رئیس بهداری زندان آن را برای تهیۀ دارو از بیرون از زندان مورد تایید قرار داده بو به مادر پیرش برای تهیۀ داروی تجویز شده، بدهد، مورد یورش و ضرب و شتم پاسداران سالن قرار گرفت.

یکی از پاسداران سالن ملاقات تحت عنوان اینکه این نسخه باید مورد تایید مسئول وزارت اطلاعات در سالن ملاقات قرار گیرد مانع دادن نسخه به مادرش و ملاقات با وی شد.در حالیکه طبق روال معمول نسخۀ پزشکی می بایست فقط مورد تایید رئیس بهداری زندان قرار گیرد.

زندانی سیاسی مصطفی اسکندری نسبت به ممانعت از دادن نسخه و ملاقات کابینی با مادر پیرش اعتراض نمود.پاسدار مذبور اقدام به توهینهای رکیک خانوادگی،هل دادن و فریاد زدن به این زندانی نمود.همزمان تالیوردی رئیس بند 4 زندان گوهردشت کرج بسوی زندانی سیاسی مصطفی اسکندری حمله ور گردید و او را آماج مشتهای خود قرار داد و وی را تهدید به انتقال به سلول انفرادی شکنجه گاه زندان گوهردشت کرج نمود.

اخیرا برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی تحت عنوان اینکه بهداری زندان بعضی از داروهای زندانیان سیاسی را نمی تواند تامین کند و خود آنها از طریق خانواده هایشان باید تامین کنند وادار می کند که زندانیان سیاسی خود اقدام به تهیۀ داروها ی خود نمایند.این در حالی است که زندان مسئول دارو و درمان زندانیان سیاسی است.

مادر پیر زندانی سیاسی مصطفی اسکندری علیرغم طی مسافت طولانی برای دیدن فرزندش از پشت شیشه ها کدر و میله های فلزی کابین مراجعه کرده بود و ساعتها در انتظار بسر می برد از دیدار با فرزندش محروم گردید و او بدون ملاقات به منزل بازگشت.

تالیوردی رئیس بند 4 زندان گوهردشت کرج که در آن زندانیان سیاسی اسیر هستند یکی از سرکوبگران و شکنجه گران این بند می باشد و اعمال سرکوبگران از طریق این فرد علیه زندانیان سیاسی اعمال می شود.

از طرفی دیگر روز گذشته زندانی فرهنگ پور منصوری که مدتها است از ناراحتیهای حاد جسمی رنج می برد با فریب به وی گفته شد که برای درمان قصد دارند او را به بیمارستان لقمان الدوله انتقال دهند اما او را بجای بیمارستان لقمان الدوله به بیمارستان روانی امین آباد ورامین منتقل کردند . این بیمارستان محل نگهداری بیماران روانی خطرناک می باشد. ولی با مقاومت شدید او مواجه شدند و پس از چند ساعت ناچار شدند که او را مجددا به بند 4 زندان گوهردشت کرج بازگردانند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،یورش وحشیانۀ ،ضرب وشتم و ممانعت از ملاقات کابینی مادر سالخورده با فرزندش را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد و سایر مراجع بین المللی خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای به شورای امنیت سازمان ملل برای گرفتن تصمیمات لازم اجرا می باشد.

فعالین حقوق بشرو دمکراسی در ایران

25 آذر 1390 برابر با 16 دسامبر 2011



گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:

کمیساریای عالی حقوق بشر

گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد

کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا

سازمان عفو بین الملل

بمب آماده انفجار: هاشمي با چمداني از اسرار محرمانه براي افشا!/ اسناد عمليات تروريستي+ حاشيه هاي بيت رهبري

فرزند هاشمی که دومین پسر او و مسئول سازمان اطلاعات بیت شخصی هاشمی نامیده می شود، ید طولايی در اسرار پدر دارد و تاریک خانه اسرار نظام را در چمدان آهنین حمل می نماید.

وي بیشتر از ۴۵ سال اسناد و رازهای پدر را در سینه و چمدان خود در خارج از کشور انباشه و با کوله باری از اسرار نظام جمهوری اسلامی و اسناد دست نویس خمینی و حتی اسناد دریافتی از خود خامنه ای در خصوص حقایق قتلها و اعمال ترویستی و بالاترین اسرار زیر زمینی رژیم را به دستور پدر برای محافظت از کودتا علیه بیت خمینی و بیت هاشمی روانه خارج ساخته تا اگر آن شود که در فکرش بودند تمام این اسناد برای جهانیان فاش گردد.

اطلاعاتی کاملا موثق و انکار نشدنی در دست است که مهدی هاشمی برای یک ماموریت به خارج از کشور فرستاده شده ، اطلاعات موجود نشانگر این است که باند کودتا سعی در برگرداندن او به هر نحوی به ایران دارد تا نتواند ماموریت پدر را به سر منزل مقصود برساند، او که دارای ماموریتی از سوی پدر می باشد در صورت هر گونه تعرض به بیت پدر و اطرافیان منجمله خاتمی و موسوی و کروبی کلیه اسناد را افشاء خواهد نمود و یکی از همین اسناد برای نشان دادن عدم شوخی در این امر معرفی سایت اتمی قم بود که بوسیله دادن گزارش سفر مدیر آن سایت اتمی به عربستان بسیار ماهرانه لو داده شد، ولی در اصل پیام هاشمی رفسنجانی به بیت خامنه ای داده شد که اگر دیگی که برای من و اطرافیانم نجوشد سر سگ درونش خواهیم جوشاند و بیت خامنه ای و سپاه قدس و وزارت اطلاعات کماکان در صدد بریدن سر آنان با پنبه هستند چون خوب میدانند که در بازی سیاست از هاشمی رفسنجانی و باندش رو دست خورده اند و در همین حال تیمهای تروریستی عظیم بیت رهبری خامنه ای را برای ترور مهدی هاشمی فرزند و راز دار و پیام دار هاشمی رفسنجانی به خارج از کشور گسیل داشته اند و حتی دست به دامان حزب الله لبنان و قاچاقچیان مواد مخدر آمریکای لاتین و شخص هوگوچاوز و سازمان اطلاعات روسیه و شخص پوتین هم شده اند که در این ماجرا و ترور دخیل خواهند بود تا به هر شکل ممکن این صندوقچه اسرار را به نابودی بکشانند.

اجرای حکم اعدام یک زندانی علی‌رغم شرایط وخیم جسمی

خبرگزاری هرانا - حکم اعدام یک زندانی‌ در سحرگاه روز شنبه بیستم آذرماه سال جاری، در میدان دانش شهرکرد در حالی به اجرا در آمده است، که وی احتیاج مبرم به مداوای پزشکی داشت.

بر اساس گزارش رسانه‌های دولتی، یک زندانی با هویت "کیانوش.ش" که دقایقی قبل از اعدام اقدام به خودزنی کرده بوده، علی‌رغم خونریزی شدید از راه حل آویز در ملاءعام اعدام شد.

گفته می‌شود وی به وسیله‌ی لبه‌ی تیز دستبدش، اقدام به پاره کردن رگ دستش نموده بود.

لازم به ذکر است که دستگاه امنیتی در پاره‌ای از مواقع برای جلوگیری از رویدادهای مشابه، به افراد متهم به مجازات مرگ قبل از اجرای حکم داروهای آرام بخش می‌دهد.

در همین زمینه عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرکرد نیز با اشاره به آیین نامه نحوه اجرای احکام اعدام مصوب ۲۷ شهریور سال ۸۲، در این باره گفت: "بر اساس آیین نامه موجود چنانچه محکوم به اعدام بیمار باشد و این بیماری به حدی باشد که طبق نظر پزشکی قانونی مانع انجام تشریفات اجرای حکم باشد پس از تایید توسط قاضی صادر کننده حکم یا دادستان، اجرای حکم تا رفع مانع به تاخیر خواهد افتاد."

این جرم‌شناس خاطرنشان کرد: "قبل از اجرای حکم پزشکی قانونی به اتفاق مجری حکم به زندان رفته و مجرم را معاینه و اعلام نظر می‌کندکه از نظر جسمی مانعی برای اجرای حکم وجود نداشته باشد، بنابراین وضعیت روحی محکوم و حتی ابتلا او به جنون و یا بیماری جسمی که مانع اجرای حکم نباشد، تاثیری در اجرای حکم ندارد."

به گفته وی، به هنگام اجرای حکم نباید به محکوم اهانت و یا بی‌احترامی کرد و قبل از اجرای حکم چنانچه محکوم خوردنی یا آشامیدنی تقاضا کند مامورین مکلف به تهیه آن هستند مگر اینکه تقاضای وی فقط برای تاخیر اجرای حکم باشد.

عضو هیات علمی دانشگاه آزاد شهرکرد افزود: "چنانچه وضعیت جسمی محکوم به نحوی باشد که امکان اجرای حکم وجود نداشته باشد و پزشکی قانونی نیز آن‌را تایید کند اجرای حکم متوقف می‌شود که در این صورت فرقی بین خود زنی محکوم و دیگر زنی وجود ندارد و به موجب ۵۷۹ قانون مجازات اسلامی چنانچه مامور دولت محکومی را سخت‌تر از مجازاتی که مورد حکم است مجازات کند به ۶ ماه تا ۳ سال محکوم خواهد شد و چنانچه این عمل به دستور فرد دیگری انجام شود فقط آمر به مجازات مذکور محکوم می‌شود."

رضا شهابي همچنان در اعتصاب غذا بسر ميبرد

 بنا بر خبر منتشر شده از سوي سنديكاي كارگران شركت واحد رضا شهابي عضو هيات مديره اين سنديكا با پيگيري خانواده اش جهت معالجه بيماري آرتروز خود روز سه شنبه ٢٢ آذربه بيمارستاني در تهران منتقل گرديد و در آنجا  توسط پزشكان متخصص معاينه و ادامه رسيدگي كامل به بيماري وي  روز هاي بعد موكول گرديد. رضا در اعتراض به ادامه بازداشت خود در زندان از اول آذر ماه در اعتصاب غذا به سر ميبرد و وضعيت جسمي او وخيم است. در اين رابطه سنديكاي شركت واحد ضمن اعلام حمايت از رضا شهابي همكار خود، از او خواستار پايان دادن به اعتصاب غذايش شده است. در اين بخش از اطلاعيه شركت واحد آمده است:
"اعضاي سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه ضمن حمايت از عضو بازداشتي خود  از رضا مي خواهد براي حفظ سلامتي خود اعتصاب غذاي خود را بشكند تا پزشكان بتوانند رسيدگي هاي تكميلي را با آرامش خيال به نتيجه برسانند ".

همچنين بهنام ابراهيم زاده يكي ديگر از كارگران زنداني كه به ٥ سال زندان محكوم شده و همچون رضا شهابي از ٢٢ خرداد ٨٩ تا كنون در زندان است، طي پيامي در همبستگي با رضا  ضمن درخواست از او به پايان دادن به اعتصاب غذ، خواهان رسيدگي به وضعيت وخيم جسمي رضا شده و اعلام ميكند كه در صورتيكه به وضع رضا رسيدگي نشود، او نيز به اعتصاب غذايش كه از ٢٣ آذر آغاز كرده است ادامه خواهد داد. متن پيام بهنام ابراهيم زاده ضميمه است.

کمپین برای آزادی کارگران زندانی همچون همكاران، همچون بهنام ابراهيم زاده و  ديگر دوستداران رضا شهابی از او میخواهد که به اعتصاب غذاي خود خاتمه دهد. ما از همه كارگران و همگان ميخواهيم كه رضا شهابي و كارگران زنداني را مورد وسيعترين حمايت خود قرار دهند. اعتراض خود را  به فشارهاي جمهوري اسلامي بر زندانيان سياسي اعلام دارند و خواهان آزادي فوري و بدون قيد و شرط همه كارگران زنداني، رضا شهابي، بهنام ابراهيم زاده، ابراهيم مددي، علي نجاتي، رسول بداغي و همه زندانيان سياسي از زندان شوند.


كمپين براي آزادي كارگران زنداني
٢٤ آذر ١٣٩٠، ١٥ دسامبر ٢٠١١

Shahla_daneshfar@yahoo.com
Bahram.Soroush@gmail.com
http://free-them-now.blogspot.com

مخالفت با آزادی مشروط موسی ساکت از اعضای سازمان ادوار تحکیم وحدت

با درخواست آزادی موسی ساکت، مسئول شعبه آذربایجان شرقی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) مخالفت شد.

با سپری شدن بیش از نیمی از دوران محکومیت موسی ساکت در زندان تبریز و درخواست خانواده وی از مسئولان قضایی برای موافقت با آزادی مشروط وی، علیرغم موافقت شورای مرکزی زندان تبریز؛ خویبارپور، قاضی شعبه ۴ تجدید نظر تبریز، با این درخواست مخالفت کرده است.

به گزارش «خانه حقوق بشر ایران» وی همچنین عنوان نموده است برای موافقت با آزادی مشروط موسی ساکـت، وی باید بصورت کتبی به اشتباهات خود اعتراف نماید.

موسی ساکت در حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ در دو نوبت در ۲۵ خرداد ۸۸ و ۱۳ آبان ۸۸ بازداشت و به اتهام عضویت در “نهضت آزادی” و فعالیت تبلیغی علیه نظام به هفت ماه حبس تعزیری محکوم شده بود.

ربابه رضایی: جرم رضا شهابی کارگر بودن است

رضا شهابی فعال کارگری که در بیست و دومین روز اعتصاب غذا به سر می‌برد، روز گذشته به خاطر وخامت حال جسمی‌اش به بیمارستان امام حمینی تهران منتقل شده است.

مجتبی سمیع‌نژاد: رضا شهابی از اعضای سندیکای کارکنان شرکت واحد که حدود ۱۹ ماه است که در زندان اوین در بازداشت به سر می‌برد، از چهارم آذرماه در اعتراض به «بلاتکلیفی» و ادامه بازداشتش دست به اعتصاب غذا زده است.

ربابه رضایی همسر این فعال کارگری در گفت‌وگو با «خانه حقوق بشر ایران» با ابراز نگرانی از وضعیت همسرش گفت: «روز گذشته به خاطر وخامت وضعیت جسمی او را از زندان به بدترین بیمارستان ممکن منتقل کرده‌اند. در بیمارستان امام خمینی تهران به هیچ عنوان به وضعیت او رسیدگی نمی‌کنند.

انگار که می‌خواستند از سر خودشان باز کنند، او را آورده‌اند این بیمارستان به امید خدا ول کرده‌اند، هیچ رسیدگی نمی کنند.»

ربابه رضایی در مورد آخرین وضعیت وی گفت: «با او ملاقات کردیم، وضعیت جسمی‌اش همانطوری است که در زندان بود و اعتصاب غذای ۲۲ روزه‌اش وضعیت‌اش را بسیار نگران کننده کرده است. ما به بسیار نگرانی سلامتیش هستیم.»

خانم رضایی به وضعیت جسمی همسرش اشاره کرده و گفت: «رضا از ناراحتی کبد و کلیه رنج می‌برد و چهار مهره گردن او از بین رفته است و باید تحت عمل قرار گیرد. به علاوه‌ی این‌ها بازداشت طولانی مدت او را از نظر روحی و روانی تحلیل برده است.»

بنابر گفتهٔ پزشکان غضروف بین تعدادی از مهره‌های ستون فقرات‌ رضا شهابی از بین رفته و به دلیل فشار مهره‌ها روی اعصاب نخاعی، احتمال از کار افتادن دست و پای چپ او وجود دارد. این مسأله سبب شد که وی در اواخر آبان ماه ۱۳۸۹ جهت انجام معاینات پزشکی به بیمارستانی خارج از زندان منتقل شود..

همسر این فعال کارگری ‌که نزدیک به ۱۹ ماه است در بازداشت به سر می‌برد و با اشاره این‌که خرداد ماه دادگاه وی برگزار شده و هنوز حکمی صادر نشده است، گفت: «در این چند روز که در اعتصاب غذا است، به هر کجا و هر مسئولی که فکرش را بکنید مراجعه کرده‌ایم، همه گفته‌اند که به وضعیتش رسیدگی می‌کنیم، اما همه در حد حرف بود و هیچ‌کس رسیدگی نکرده است. تنها کاری که کردند، همین بود که دیروز او را به بیمارستان منتقل کردند.»

ربابه رضایی ادامه داد: «مسئولین تنها می‌گویند که بگویید اعتصابش را بشکند. آخر باید توجهی کنند و تکلیفش را مشخص کنند که اعتصابش را بشکند. آزادش کنید بعد از این همه مدت. فقط او را به بیمارستان منتقل کرده‌اند و انگار که نه انگار. فکر کنم زندان بود وضعیت بهتری داشت.»

رضا شهابی فعال کارگری و عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد است. این فعال کارگری سال ۱۳۸۴ به دلیل فعالیت‌ در سندیکای کارگران شرکت واحد از کار تعلیق شد.

شهابی در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در محل کارش توسط مأموران امنیتی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. برای این فعال کارگری در مهر ماه سال گذشته قرار وثیقه صادر شد، اما مسئولین قضایی از قبول وثیقه خودداری کرده بودند. بازجویان شهابی به خانواده وی گفته بودند دلیل آزاد نشدن او به خاطر «همکاری» نکردنش بوده است و «تا زمانی که به این وضعیت ادامه دهد، آزاد نخواهد شد.»

خانم رضایی گفت که اتهام وی «ارتباط با بیگانه» عنوان شده و به بازداشت طولانی مدت همسرش اشاره کرد و گفت: «کاری انجام نداده که بخواهند حکمی برای آن صادر کنند و بتوانند آن را ثابت کنند.

بی‌جهت او را در زندان نگه داشته‌اند تا ببینند می‌توانند اتهامی در بیاورند و آن را به او بزنند یا نه. وگرنه یک راننده شرکت واحد چه کاری می‌تواند انجام بدهد که جرم باشد؟ یک رانندگی که صحب تا شب با راننده‌های دیگر و مسافران سر و کار داشته است چه کاری می‌خواهد بکند که مصداق جرم باشد؟»

طی روزهای گذشته تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی از با انتشار نامه‌ای از رضا شهابی خواسته بودند که به اعتصاب خود پایان دهد. همسر شهابی با بیان این‌که آقای شهابی از این درخواست‌ها مطلع شده است گفت: «در جریان این پیام‌ها قرار گرفته است، اما اعتصابش را نشکسته است.

او می‌خواهد تا زمانی که آزاد نشده به اعتصاب غذایش ادامه بدهد. وقتی قرار باشد که اعتصابش رابشکند، اما به وضعیتش رسیدگی نشود هیچ فایده‌ای ندارد.»

ربابه رضایی از مسئولان می‌خواهد که «اول از همه او را به یک بیمارستانی منتقل کنند که به وضعیتش رسیدگی شود».

او گفت: «همسر من گوشت قربانی نیست که او را به چنین بیمارستانی فرستادند که فقط او را از این بخش به آن بخش پاس بدهند، دست کم او را به بیمارستان خوب منتقل کنند که هم به وضعیتش رسیدگی شود و هم مورد عمل جراحی قرار گیرد. من از مسئولان قضایی می‌خواهم که همسرم را آزاد کنند، چرا که هیچ جرمی مرتکب نشده است، تنها جرم او کارگر بودنش است. مسئولان باید او را از زندان آزاد کنند، فکر نکنند که او را به بیمارستان منتقل کرده‌اند همه چیز تمام شده است، به وضعیت جسمی او رسیدگی کنند و او را از زندان آزاد کنند.»

اعدام یک زندانی در زندان آران و بیدگل

یک زندانی در آران و بیدگل به جرم حمل و نگهداری کراک و حشیش با حکم قضایی به دار مجازات آویخته شد.

پورتال شهرستان آران و بیدگل به نقل از فرمانده انتظامی شهرستان گزارش داده سات که «این قاچاقچی که «مرتضی-خ» نام دارد در سال ۱۳۸۷ به جرم حمل و نگهداری ۶۳۹ گرم کراک و ۱۲ گرم حشیش توسط پلیس مبارزه با مواد مخدر این فرماندهی دستگیر شده بود.

سرهنگ علی بابایی افزود: سرانجام این قاچاقچی براساس حکم دایره اجرای احکام کیفری دادسرای عمومی انقلاب شهرستان در محوطه زندان به دار مجازات آویخته شد

بر پایه گزارش‌های ثبت شده در کمیته ضد اعدام و مجازات مرگ در خانه حقوق بشر ایران، رسانه‌های دولتی و رسمی جمهوری اسلامی از ابتدای سال جاری تاکنون از ۲۱۴ مورد اجرای حکم اعدام تاکنون گزارش داده‌اند.

از این تعداد ۱۲۵ نفر با اتهامات مربوط به جرائم مواد مخدر اعدام شده‌اند.

با احتساب گزارش‌های غیر رسمی از ابتدای سال جاری تاکنون ۳۱۹ نفر در ایران اعدام شده‌اند.

برای اطلاعات بیش‌تر به تارنمای کمیته ضد اعدام و مجازات مرگ در خانه حقوق بشر ایران مراجعه کنید.

مادرحسین رونقی پس از اعتصاب غذای پسرش: سپاه به پسرم مرخصي نميدهد

زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی که از روز جمعه ۱۸ آذرماه ۹۰ در اعتراض به وضعیتش دست به اعتصاب غذا زده است به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« دو روز پیش (دوشنبه ۲۱آذر۹۰) به تهران رفتیم تا او را ملاقات کنیم. اما او نیامد. همه زندانی ها آمدند ولی از او خبری نشد.

به پدرش گفتم حتما اتفاقی افتاده است وگرنه حسین همیشه زودتر از بقیه می آمد. بعد ماموری آمد و گفت که حسین از سه روز پیش اعتصاب کرده و به ملاقات نمی آید.

ما همین طور آنجا نشستیم، حالم خوش نبود. بعد انگار هم بندی هایش به او خبر داده بودند که مادر و پدرت منتظرند. او آمد ولی حالش خوب نبود از ۱۵ روز پیش که او را دیده بودم لاغرتر شده است.»

مادر حسین رونقی ملکی که به شدت از وضعیت سلامت پسرش به دلیل اعتصاب غذا و نبود مرخصی ناراحت بود به کمپین گفت:« به حسین گفتم این چه کاریست که کردی. تو حالت خوب نیست، کلیه ات مشکل دارد. ‌گفت ناراحت نشو اما اینها باور نمی کنند که من مریضم. به خدا من هم مادرم،از وقتی حسین را آنطور دیدم حال خوشی ندارم. نمی دانم چرا به او اجازه نمی دهند که بیرون بیاید. بگذارند درمان شود بعد دوباره او را به زندان برگردانند.»

زلیخا موسوی گفت:« فکر کنم سپاه اجازه نمی دهد که دادستانی به پسرم مرخصی بدهند. پدرش فعلا در تهران مانده است و یک نامه دیگر هم برای دادستان نوشته است.»

حسین رونقی ملکی، زندانی ۲۶ ساله که در جریان انتخابات سال ۸۸ بازداشت شد مدت هاست از مشکلات کلیه و کبد رنج می برد اما علیرغم تاییدیه پزشک قانونی و پزشکان زندان که باید هر چه سریعتر برای درمان به خارج از زندان منتقل شود هنوز دادستان تهران با این امر موافقت نکرده است.

این زندانی که بارها برای رسیدگی به وضعیتش به دادستان تهران نامه نوشته است این بار نیز با شروع اعتصابش نامه ای دیگر خطاب به دادستان تهران نوشته است. او در بخشی از نامه اش آورده است: آقای جعفری دولت آبادی!در آستانه ی دومین سال روز بازداشت ام (۲۲ آذر ۱۳۸۸) و در اعتراض به موافقت نکردن با مرخصی استعلاجی برای درمان کلیه ام دست به اعتصاب غذا زده ام.

در نامه های متعدد موضوعات مختلفی مانند مشکل کلیوی خود، نحوه ی صدور حکم و بازجویی ها، عدم ارائه ی رونوشت حکم دادگاه بدوی، وضعیت زندان و زندانیان بیمار، بلاتکلیفی زندانیان و فشارهای وارده بر آن ها و خانواده های شان، بازداشت ها، انفرادی ها، عدم اجرا و پایبندی به قوانین جاری کشور، را برای جناب عالی تشریح کردم و امروز به خاطر نتیجه نگرفتن از این نامه ها اعتراض خود را به روند جاری به گونه ای دیگر ادامه می دهم.

سعید متین پور؛ دو سال و پنج ماه زندان بدون حق مرخصی

جمعی از زندانیان سیاسی بر اساس فهرستی که بازجوهای وزارت اطلاعات به دادستان تهران داده اند، از سال گذشته تاکنون از حق مرخصی و ملاقات حضوری محروم هستند.

عطیه طاهری همسر سعید متین پور با اشاره به محرومیت همسرش از حقوق اولیه خود به "جرس" می گوید: " الان به مدت دو سال و پنج ماه است که همسرم در زندان بسر می برد بدون اینکه از حق مرخصی برخوردار باشد. تا الان نه تنها با مرخصی او موافقت نکرده اند بلکه ملاقات حضوری هم به مدت شش ماه است که "قطع" شده است. من بارها به دفتر دادستانی برای این مسائل مراجعه کرده ام اما جواب نگرفتم.

خود دادستان را که متاسفانه نمی توانیم ملاقات کنیم و فقط یک فرم هایی به ما می دهند و ما پر می کنیم اما بی هیچ نتیجه ای و اصلا نمی دانیم دادستان این نامه ها را می خواند یا نه و دلیل اینکه با این نامه ها موافقت نمی کنند چه هست؟"


او با اشاره به اینکه همسرش در بند 350 زندان اوین محبوس است، ادامه می دهد: "من هر هفته برای ملاقات کابینی از زنجان به تهران می آیم و این رفت و آمدها خیلی سخت است، البته در مقابل سختی هایی که عزیزانمان در بند تحمل می کند، هیچ است.

در هر حال ما برای دیدن و با خبر شدن از حالش چاره ای جز این رفت و آمدها نداریم. بیشترین مشکل ما ناراحتی های ذهنی و روانی ما است که نگران وضعیت عزیزان در بندمان هستیم و من خودم مدام نگران همسرم هستم که در چه شرایطی بسر می برد، آیا لباس گرم دارد؟

مشکلات جسمانی ندارد؟ و هزار مشغولیت ذهنی دیگر از جمله عدم تغذیه مناسب و عدم امکانات بهداشتی زندان مسائلی است که ما را نگران وضعیت آنها می کند... از سوی دیگر سعید کمر درد شدیدی دارد که به پزشک مراجعه کرده و یک عکس خاصی از کمرش گرفته اند و تشخیص داده اند که یکی از مهره های کمرش جابجا شده و ملتهب است و دارو دادند. بعد به ما گفتند با یک پزشک در بیرون از زندان هماهنگ کنید، اما چون می خواستند به سعید پابند بزنند و او را به دکتر ببرند سعید حاضر نشد با پابند به مطب پزشک برود. شکر خدا با تمام این شرایط روحیه "خیلی" عالی دارد."

چندی پیش بیات زنجانی، طی تماس تلفنی با خانواده سعید متین پور و دلجویی از آنان خواسته بود تا با توکل به خداوند، در برابر سختی ها و ناملایمات صبر پیشه کنند.

همسر متین پور در این زمینه می گوید: "این ارتباطات و پیامها باعث دلگرمی ما می شود و نشان می دهد سعید و دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی که در زندان هستند فراموش نشده اند و این پیام امید و زندگی برای ما است. آیت الله بیات زنجانی از ما دلجویی کردند و گفتند به سعید بگویید روحیه اش را حفظ کند و این روزها به پایان می رسد و در بیرون به یاد آنها هستند و بدانند که تنها نیستند."

سعید متین پور چهارم خرداد سال 86 در زنجان بازداشت و به مدت نه ماه در سلولهای وزارت اطلاعات زنجان و اوین تحت بازجویی و فشارهای سخت قرار داشت و در طی این مدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. نهایتا شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی طی حکمی در خرداد 87 وی را به اتهام ارتباط با بیگانگان به هفت سال و به اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی به یکسال و مجموعا به هشت سال حبس تعزیری محکوم کرد. این در حالی است که وی این اتهام را قبول نکرد و در دادگاه به او اجازه دفاع از این اتهام داده نشد.

همسر این روزنامه نگار دربند با رد اتهام همسرش اضافه می کند: "اتهام سعید ارتباط با دولت ترکیه بود، اتهامی که سعید رد کرد. او نه ماه تمام در سلولهای اطلاعات زنجان و اوین مورد بازجویی های بسیار بسیار سخت همراه با ضرب و شتم قرار داشت تا جاییکه خودش نمی توانست آنچه بر سرش آمده را بیان کند و حتی از یادآوری آن روزها ناراحت می شود.

این در حالی است که در دادگاه برای دفاع از خود به دقیقه دوم نرسیده بود قاضی صلواتی گفته بود شلوغش نکن و نگذاشته بود در مقابل این اتهام واهی از خود دفاع کند و هشت سال حکم زندان برای او صادر کرد. بارها هم گفته ام پرونده ای که برای اینها باز کرده بودند همسرم بهمراه ده نفر دیگر متهم شده بود که متهم ردیف اول این پرونده تبرئه و بقیه هم یا تبرئه یا حکم تعلیق گرفتند اما فقط سعید حکم هشت سال زندان گرفت که این نشان دهنده این است که سیستم قضایی ما در چه وضعیتی قرار دارد؟!"

خانم طاهری در پایان می گوید: "سال 86 که سعید بازداشت شد هفت ماه تمام در انفرادی و دو ماه هم در شرایط سخت در سلول دو نفره بود. در این نه ماه هر بلایی که نباید بر سر ما می آمد متاسفانه آمد.

من الان هیچ تقاضایی از مسئولین ندارم وقتی چندین ماه است که ما نامه می نویسیم و حق اولیه عزیزان خودمان را می خواهیم اما بی نتیجه است دیگر چه انتظاری می شود از مسئولین داشت؟ وقتی اینها به چیزهایی که خودشان تبلیغ می کنند پایبند نیستند دیگر چه انتظاری می توان داشت؟ از صدا و سیما در پیشگاه ملت مدعی هستند که بدنبال عدالت و اجرای قانون هستند! اما زمانیکه ما برای عدالت و قانون با درهای بسته مواجه می شویم چه انتظاری می توانیم از مسئولین داشته باشیم؟ فکر نمی کنم که دیگر امیدی به اینها باشد و صدای ما را بشنوند.

گفتنی است، متین پور فارغ التحصیل رشته فلسفه از دانشگاه تهران و عضو هیات تحریریه هفته نامه های «یارپاق»، «موج بیداری» و وبلاگ نویس و فعال مدنی آذری زبان است.