۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

حکم یکی از مسئولین دانشگاه آنلاین بهایی در دادگاه تجدید نظر؛ احتمال آزادی وحید محمودی تا ساعاتی دیگر

کمیته گزارشگران حقوق بشر - وحید محمودی از مسئولین دانشگاه آنلاین بهایی توسط شعبه 54 دادگاه تجدیدنظر استان تهران به 5 سال حبس تعلیقی به مدت 4 سال با احتساب ایام بازداشت تبدیل شد.


بر اساس این گزارش، وی که پیش تر در شعبه 28 دادگاه انقلاب به 5 سال حبس تعزیری محکوم شده بود، توسط شعبه 54 دادگاه تجدیدنظر استان تهران به 5 سال حبس تعلیقی به مدت 4 سال با احتساب ایام بازداشت تبدیل گشته و با توجه به ابلاغ حکم به اجرای احکام زندان رجایی شهر قانوناً این زندانی عقیدتی پس از گذشت 220 روز تا ساعاتی دیگر آزاد خواهد شد.


محمودی دوم خرداد ماه و در پی بازداشت و تفتیش مسئولین و مرتبطین موسسه علمی( دانشگاه آنلاین بهائیان) پس از احضار و مراجعه به دادسرای انقلاب کرج بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.



در ارتباط با این دانشگاه کامران مرتضایی به ۵ سال حبس تعزیری و ریاض‌ سبحانی، محمود بادوام، رامین زیبایی، فرهاد صدقی و خانم نوشین خادم هر یک به چهار سال حبس تعزیری محکوم شدند که پرونده این افراد در شعبه 36 تجدید نظر در حال بررسی است.

یکی از بستگان رضا شهابی: یک هفته پس از شکستن اعتصب غذا وقول قاضی برای رسیدگی به پرونده او همچنان بلاتکلیف است

برادر همسر رضا شهابی، ‌عضو سندیکای شرکت واحد که روز اول دی ماه به اعتصاب غذای تر یک ماهه خود پایان داد گفت که شکستن اعتصاب به خاطر این بود که قاضی دادگاه قول داده بود که به محض پایان اعتصاب رسیدگی به پرونده این فعال کارگری آغاز شود. به گفته وی با گذشت نزدیک به یک هفته، همچنان وضعیت بلاتکلیفی آقای شهابی که بیش از ۱۹ ماه است در زندان به سر می برد همچنان ادامه دارد. قاضی صلواتی، اداره شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب را به عهده دارد.

آقای شهابی که اکنون در بیمارستان امام خمینی تحت مداوا است در تاریخ ۲۲ خرداد سال گذشته و به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و اجتماع و تبانی بر ضد امنیت کشور بازداشت شد که خود وی این اتهامات را رد کرده است. وی پس از مدتی به بیماری گردن و کمر در زندان دچار شد و علیرغم تاییدیه پزشک قانونی برای مداوا در خارج از زندان تا مدت ها با خروج او موافقت به عمل نیامد.

رضا شهابی، عضو سندیکای شرکت واحد که اعتصاب غذا(تر) خود را از اول آذر ماه در زندان اوین شروع کرد پس از ۲۳ روز با وخیم شدن حالش به بیمارستان امام خمینی منتقل شد. با این حال او برای روشن شدن وضعیت بلاتکیلف پرونده اش حتی اعتصابش را در بیمارستان هم نشکست. این فعال کارگری به دلیل گفته قاضیش که رسیدگی به پرونده را منوط به شکستن اعتصاب غذا کرده بود و بنا بر درخواست های دوستان و کارگران زیادی که نگران حالش بودند عصر پنجشنبه اول دی ماه به اعتصابش پایان داد.

نادر نادری به کمپین گفت:« دو هفته پیش قاضی صلواتی به همسر رضا شهابی گفته بود اگر رضا اعتصابش را بشکند او به پرونده رسیدگی می کند. رضا نیز ساعت ۵ عصر پنجشنبه هفته گذشته (اول دی ماه) بالاخره با اصرار دوستان و کارگران اعتصابش را در بیمارستان امام خمینی شکست. ما هم فورا رفتیم و به نماینده دادستان شکستن اعتصاب غذا را اعلام کردیم که ایشان گفتند شما باید حتما به خود قاضی اعلام کنید. ما صبح شنبه به دادگاه رفتیم اما مسول دفتر آقای صلواتی گفت که ایشان دادگاه دارد و نمی تواند ما را ببیند ما هم به مسول دفتر اعلام کردیم که رضا اعتصابش را شکسته است. با این حال تا الان هیچ اتفاقی نیفتاده است و هیچ پاسخی هم نگرفتیم. چند بار دیگر هم به دادگاه مراجعه کردیم که متاسفانه قاضی فرصت دیدن نداشتند. »

نادر نادری، برادر همسر رضا شهابی در خصوص وضعیت کنونی این فعال کارگری در بیمارستان گفت:« پزشکان اعلام کردند که به دلیل ۳۱ روز اعتصاب غذا بدنش به شدت تحلیل رفته و گلبول های خونش افت شدید پیدا کرده و احتیاج به تزریق خون دارد. دکترها گفتند که سی روز حداقل باید در بیمارستان بماند تا بعد مشخص شود که آیا بدنش آمادگی عمل را دارد یا نه. او نیاز به عمل در ناحیه مهره های گردنش دارد.»

نادر نادری با اشاره به اینکه رضا شهابی آزادی بی قید و شرطش را از دادگاه می خواهد، به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« پس از ۲۰ ماه بلاتکلیف بودن در زندان و گذشت ۸ ماه از تاریخ آخرین دادگاهش اگر قرار بود حکمی برای رضا صادر شود باید در این مدت صادر می شد. الان دیگر آقای شهابی آزادی بدون شرط و شروطش را می خواهد.»

نادر نادری در پاسخ به این سوال که آیا خانواده این زندانی می توانند او را در بیمارستان به راحتی ملاقات کنند، گفت:« خانمش تقریبا می تواند او را ملاقات کند. اما بعضی وقت ها ماموران جلوی بچه هایش را می گیرند که با تماس های زیاد به جاهای مختلف بالاخره بهشان اجازه داده می شود تا دو دقیقه پدرشان را ببینند.»

تهدیدات و فشارها بر خانواده فرهاد وکیلی در گفتگو با خواهرش

19اردیبهشت سال ۸۸ پنج زندانی سیاسی محبوس در اوین و رجایی شهر کرج پس از قطع تلفن های زندان اعدام شدند مسئولین مربوطه در خصوص تحویل پیکر این زندانیان به خانواده ها آنها قولهایی داده بودند که علی رغم گذشت بیش از یک سال و نیم تا کنون به اجرا در نیامده است.

گزارشگر هرانا در رابطه با آخرین وضعیت پیگیری خانواده های اعدامیان ۱۹ اردیبهشت با خواهر فرهاد وکیلی یکی از زندانیان اعدام شده به گفتگو نشسته است که متن آن در پی می آید:

خانم وکیلی، آیا پس از گذشت بیش از یک و نیم سال، آیا موفق شدید نشانی از محل دفن برادرتان پیدا کنید؟

به هیچ عنوان جای دفن و یا جنازه را به ما نشان ندادند. آن ها در این مورد به ما هیچ چیزی نمی گویند، اصلا، پاسخگو نیستند.

پیگیری های شما به چه صورت بوده؟

یک بار من با مادر کمانگر به استانداری رفتم؛ بعد از مدتی که ما را مقابل استانداری نگه داشتند ما را نزد استاندار بردند. به آن ها گفتم که شما قبلاً در تهران به ما قول داده بودید که لااقل جنازه را به ما تحویل دهید.

حالا هم جنازه را هر کجا دفن کردید، مهم نیست، فقط به ما بگویید محل دفن کجاست. ایشان باز هم وعده داد که می گویم. من هم چون متوجه شدم این حرف ها را برای اینکه من را از سر خودش باز کند؛ می زند، در جواب گفتم که برادر من شهید است و هر کجا که دفن شده باشد برای ما مهم نیست منتها بچه هایش بی تابی می کنند و می گویند «اگر پدر ما مرده پس چرا قبر ندارد؟» او هم در جواب گفت از نظر شما شهید شده، از نظر ما که شهید نیست و پیرو همین صحبت به ما توهین کرد.

خلاصه من و مادر کمانگر، صحبت طولانی‌ای با آن ها داشتیم و پرسیدم علت اینکه به ما نمی گویید محل دفنشان کجاست چیست؟ که ایشان فقط کلمه ی «می گوییم، می گوییم» را تکرار می کرد.

البته جدا از این، چندین مرتبه ی دیگر هم مراجعه کردیم اما هیچ گاه جواب روشنی به ما ندادند.

بین صحبت هایتان گفتید که از تهران قول مساعد به شما دادند. این مسئله مربوط به چه زمانی ست؟

بله؛ در زمانی که این بچه ها اعدام شدند برادرم و باقی خانواده ها رفتند مقابل مجلس و مسئولان حاضر در آن محل از جمله آقای نجار، استاندار سنندج و بعضی از نمایندگان مجلس گفته بودند که شما برگردید سنندج، ما به شما قول می دهیم که جنازه ها را در حتماً اسرع وقت تحویلتان دهیم.

اما به خاطر اینکه هیچ خبری نشد، ما خودمان به استانداری مراجعه کردیم اما از آنجایی که فکر می کردند تجمعی شکل بگیرد، نگذاشتند ما بمانیم. همان موقع قاطعانه گفتم: «شما خودتان گفته بودید که ما جای دفن اینها را به شما می گوییم، چرا به قولتان عمل نمی کنید؟

شما حتی از جنازه این ها هم می ترسید. بدون اینکه وکلا و خانواده هایشان اطلاع داشته باشد و حتی بدون اینکه خودشان بدانند اعدامشان کردید، حالا هم نمی خواهید ما از محل دفنشان اطلاع داشته باشیم. این چه مملکتی ست؟ در کجای دنیا چنین می کنند؟»

آن ها هم در جواب گلایه های من می گفتند: «ما از تو فیلم گرفتیم و هرچه می گویی هم ضبط کردیم.»

گفتم: «مهم نیست. مگر خون من از خون فرهاد رنگین تر است؟ فرهاد رفت. شما بدون هیچ گناهی ناگهانی آن ها را پای دار بردید در صورتی بازجوی آن ها به ما گفته بود فرزاد، فرهاد، علی عفو خوردند.»

بعد از بیش از پنج ماه و در زمانی که من را دائماً به دفتر اطلاعات می بردند، گفتند: «ما از آن جهت جای دفن را به شما نمی گوییم که از نظر ما شیعییان شکافتن قبر حرام است اما اهل تسنن این کار را انجام می دهند.» من هم در جواب گفتم: «این موضوع به شما ربطی ندارد. شما که شیعه بودید اعدامش کردید و حالا اینکه ما قبرش را بشکافیم گناهی بزرگتر از کشتنشان انجام ندادیم، اگر هم گناهی باشد برای ماست.»

او در جواب من گفت اعدام آن ها از نظر ما کاری شرعی بوده اما شکافتن قبر از دیدگاه تشیع کاری حرام است و شما حق این کار را ندارید.

آیا از زمان اجرای حکم تاکنون فشاری جز این موارد روی خانواده ها بوده؟

در خانواده ی ما بیشتر من تحت فشار بودم. از سویی گذرنامه ام را ضبط کردند، و از طرف دیگر هم تلفن هایمان شنود بود و هر روز به وزارت اطلاعات احضارم می کردند. قبل از شهادت فرهاد هم ۴ ماه مرتب من را می بردند و تهدید می کردند که اگر یک بار دیگر با رسانه ها مصاحبه کنی بازداشتش می کنیم. اگر امروز فرهاد مصاحبه تلوزیونی نکند و نگوید که رهبر من رو عفو کند، تو را بازداشت می کنیم. و من هم می گفتم فرهاد باید شما را عفو کند و نه شما فرهاد را. شما هم هر کاری از دستتان برمی آید انجام دهید، منتظر چه هستید؟ تا اینکه یک بار که پس از اعدام فرهاد از سفر به عراق به ایران برمی گشتم هنگام بازگشت، گذرنامه ام را گرفتند.

دلیل ضبط گذرنامه ی شما را چه چیزی عنوان کردند؟

پس از مصادره وقتی که من دلیلش را جویا شدم، ایشان پرسید: «شما اخیراً با همسایه‌هایتان دعوا نداشتید!؟» من هم که از این پرسش شکه شده بودم گفتم: «معلوم هست چه می گویی؟ این حرف های بی ربط به چه معنی ست؟» بعد بنا به اصرار من با تهران تماس گرفت و سپس برگه ای به من داد که بر اساس آن مشخص می شد در دفتر نهاد ریاست جمهوری و در چه ساعت و روزی آن ها گذرنامه ام را مصادره کرده بودند. پس از مهر کردن و امضا گرفتن از من برگه ای دیگر را به آن پیوست کرد که رویش نوشته شده بود، این حکم مربوط به دادگاه انقلاب است. من گفتم «مگر من کجا بودم؟ فراری بودم که به خودم اعلام نکردید؟»

گفت من اطلاعی ندارم. بعدها با پیگیری هایی که در دادگاه انقلاب داشتیم متوجه شدیم که چنین شماره پرونده ای در دادگاه ثبت نشده است.

وزارت اطلاعات هم پس از چند روز با همسرم تماس گرفته بود و وی را احضار کرد. بعد از مراجعه او را تهدید کردند و گفتند: «از خانمت بگو دست از کارهایش برارد و گرنه بازداشتش می کنیم.» شوهر من هم گفته بود: «چطور از کسی که برادرش اعدام شده می خواهید که ساکت باشد؟ آن ها هم گفتند او به رهبر توهین کرده و توهین به رهبر هم یک تا ۲۰ سال حبس دارد.»

از سویی هم شوهرم گفته بود «چرا پاسپورتش را گرفتید؟» آن ها ابراز بی اطلاعی کردند و گفتند «ما پاسپورتش را نگرفتیم و از این موضوع هم بی اطلاعیم. شما باید به اداره ی گذرنامه مراجعه کنید.»

وقتی به اداره گذرنامه مراجعه کردیم مامور حراست آنجا به من گفت: «گذرنامه شما قطعاً در وزارت اطلاعات است و به خاطر برادرت توقیف شده است. باید از طریق اطلاعات پیگیر این مسئله باشید.» من هم گفتم: «به وزارت اطلاعات نمی روم چون آن ها قصد بازگرداندن گذرنامه به من را ندارند و هربار که می روند می خواهند مرا تحقیر کنند.»
در مورد فشار بر باقی اعضای خانواده هم غیر از شنود مکالمات تلفنی مان، این ها با هرکسی که ما رفت و آمد داشتیم که کمی بیگانه تر بود می گفتند که این ها خطرناک است و به صلاح شما نیست که با ایشان رفت آمد داشته باشید!

در رابطه با برگزاری اولین مراسم سالگرد برادرتان هم آیا محدودیتی اعمال شد؟

ما یک عکس ۵ نفره از آنها برای سالگرد چاپ کردیم و روی دیوار کوچه نصب کرده بودیم. اما پس از گذشت چند ساعت ماموران اطلاعات امدند و گفتند یا این عکس رو بر می دارید یا همین حالا در خانه تان را می بندیم. یکی از بردارهایم گفته بود یک عکس چه آزاری به شما می رساند که آن ها صبر نکردند و هم خودشان رفتند پاره اش کردند و از آنجا برداشتند.

سارا شورد: سپاس از حكومت ايران ...! سپاس كه چهره خود را عيان كرديد!

«اجازه دهید تا دقیق‌تر بگویم، آقای آیت‌الله! آقای رئیس جمهوری! از شما سپاسگزارم که از ما بهره گرفتید و سود جستید تا بحران مشروعیت حکومت‌تان را در چشم جهانیان و نیز در چشم خود مردم ایران عمیق‌تر سازید.

سپاسگزارم از شما که بی‌اعتنایی مطلق خودتان به عدالت، انصاف و آزادی‌های انسانی را این چنین عریان به نمایش گذاشتید. سپاسگزارم از شما که صدای مرا خفه کردید تا زمانی که آزادی‌ام را بازیافتم رسا‌تر و کوبنده‌تر باشد. سپاسگزارم از شما که فرصتی دادید تا آن چه به روز مردمان خود آورده‌اید را برجسته سازم. سپاسگزارم آقایان که چهره واقعی حکومت‌تان را نمایان ساختید.»

***
«شانزده ماه پیش که از زندان اوین آزاد شدم، یکی از نخستین کار‌هایم این بود که در بازگشت به آمریکا، در نیویورک، در برابر انبوهی از روزنامه‌نگاران ایستادم و گفتم که به‌خصوص از آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد سپاسگزارم که با نشان دادن رافت، زمینه آزادی مرا هموار ساختند.»

سارا شورد، بانوی جوان آمریکایی، که به اتهام عبور غیرقانونی از مرز، همراه دو جوان دیگر آمریکایی، به زندان جمهوری اسلامی افتاد، در نوشته‌ای برای هفته‌نامه بانفوذ آمریکایی، «نیوزویک»، درباره این سپاسگزاری توضیحاتی داده است.

سارا شورد می‌نویسد: «در اشتباه بودم، هیچ کس مرا به ریاکاری متهم نکرد. ایرانی‌ها به‌خصوص با هزاران پیام از گوشه و کنار جهان به همدردی و پشتیبانی از من برخاستند. یکی از همین ایرانیان به من نوشت که سارای عزیز هنگامی که از آیت‌الله خامنه‌ای و احمدی‌نژاد سپاسگزاری می‌کردی، رگه‌ها و نشانه‌های رنج و فشارهای روحی را بر چهره جوان تو می‌دیدم. همچنین می‌دانستم با توجه به دربند ماندن همراهانت جاش فتال و شین باوئر گرفتار تنگنایی متضاد و متناقض شده‌ای.»

سارا شورد ادامه می‌دهد: «سیل پیام‌های همدردی ایرانیان با من به راستی دور از انتظارم بود. در واقع این ایرانی‌ها بودند که بزرگ‌ترین گروه فعال فشار برای آزادی من، شین و جاش را در اینترنت برپا کردند.»

سارا شورد سپس یادآوری می‌کند: «اکنون که درباره ایران اطلاعات بیشتری دارم، واکنش آنها به قضیه ما آمریکاییان دربند جمهوری اسلامی را بیشتر درک می‌کنم، چون ایرانی‌ها بهتر از هر کس دیگر می‌دانند بر ما چه گذشته است. آنها گرفتار چنگال حکومتی روز به روز خودکامه‌تر و تمامیت‌خواه‌ترند که از بازداشت‌های بی‌مهابا و بی‌حساب و کتاب، سوءقصدهای مرگبار، محاکمه‌های نمایشی و اعدام سود می‌جوید تا هر صدای مخالفی را در گلو خفه کند.»

سارا شورد در پایان می‌نویسد: «اجازه دهید تا دقیق‌تر بگویم، آقای آیت‌الله! آقای رئیس جمهوری! از شما سپاسگزارم که از ما بهره گرفتید و سود جستید تا بحران مشروعیت حکومت‌تان را در چشم جهانیان و نیز در چشم خود مردم ایران عمیق‌تر سازید. سپاسگزارم از شما که بی‌اعتنایی مطلق خودتان به عدالت، انصاف و آزادی‌های انسانی را این چنین عریان به نمایش گذاشتید. سپاسگزارم از شما که صدای مرا خفه کردید تا زمانی که آزادی‌ام را بازیافتم رسا‌تر و کوبنده‌تر باشد. سپاسگزارم از شما که فرصتی دادید تا آن چه به روز مردمان خود آورده‌اید را برجسته سازم. سپاسگزارم آقایان که چهره واقعی حکومت‌تان را نمایان ساختید.»

شخص ناراضي كه به احمدي نژاد كفش پرتاب كرد, زير شكنجه و در معرض اعدام!

گزارش كوتاهي از وضعيت رشيد شهبندي، فردي كه به احمدي نژاد كفش پرتاب كرد به دستمان رسيده است.

بر اساس اين گزارشات, فردي که به سوي احمدي نژاد کفش پرتاب کرده بود و بازداشت گرديد،هم اكنون تحت فشار و شکنجه بسيار ميباشد و گفته ميشود، احتمال دارد حکم سنگيني به وي بدهند، و حتي به گفته برخي از نفراتيكه تا حدي از وضعيت وي اطلاع داشته اند، احتمال و امکان دادن حكم اعدام به رشيد شهبندي نيز وجود دارد.


رشيد شهبندي چند سال پيش به اتهام توهين به رهبري در زندان اوين بوده است. او همچنين بخاطر اعتراض به خاتمي و پرتاب تخم مرغ به سمت وي. پرونده اي نيز در اين رابطه دارد.

گفته ميشود، احتمال دارد كه براي رشيد شهبندي به خاطر پرونده هاي قبلي و پرتاب کفش به سمت احمدي نژاد حکم سنگيني همچون اعدام صادر گردد.

لازم به ذکر است که وي بدليل مشكلاتي كه براي خانواده اش پيش آمده بوده, منجمله هزينه زيادي كه جهت درمان فرزندش براي درمان سوختگي مي بايست پرداخت مي كرده است, با مشكل مالي و اقتصادي زيادي دست به گريبان بوده و از اين رو در حين روبرو شدن با احمدي نژاد, و شنيدن دروغ هاي او در برابر كارگران, اقدام به پرتاب كفش خود به سوي او مي كند تا بلكه به اين وسيله, اعتراض و نفرت خود را آشكار كند.

عیسی سحرخیز روزنامه‌نگار برجسته کشور با دستبند و پابند بر تخت بیمارستان بستری است

از یکی از بیمارستا‌ن‌های تهران گزارش رسیده، عیسی سحرخیز روزنامه‌نگار برجسته کشور را با دستبند و پابند بر تخت بیمارستان بستری است.

گزارشگران گمنام از بیمارستان مزبور، خبر داده‌اند این فعال سیاسی که بیش از ۲۹ ماه است بدون یک روز مرخصی در زندان بسر می‌برد، بر اثر اعتصاب غذاهای متعدد و روزه های سیاسی طولانی و نیز فشارها و محدودیت‌های گوناگون در زندان، به شدت ضعیف شده است.

بنا بر این گزارش، چهار مامور امنیتی به صورت دائمی در اتاق کوچکی که تخت سحرخیز در آن قرار دارد، مراقب او و روابط اش هستند. قابل توجه است که با وجود ضعف جسمی و بیماری های مختلف سحرخیز، دست و پای او در اغلب ساعات شبانه روز به صورت ضربدری به تخت زنجیر شده است.

ماموران امنیتی سخت گیری شدیدی برای روابط سحرخیز برقرار کرده اند. حتی تماس کادر پژشکی و پیراپزشکی بیمارستان با او نیز دچار تضییقات گوناگون است.

مطابق این گزارش، سحرخیز نسبت به ماه‌های گذشته، دچار ضعف و لاغری شدید شده است.

او از تغییرات شدید فشار خون رنج می برد. همچنین کمر درد و گردن درد او تا بدان حد است که امکان خم کردن سر و گردن خود را ندارد.

گزارشگران از درون بیمارستان تصریح کرده اند که عدم دسترسی لازم سحرخیز در زندان رجایی شهر به میوه و سبزی، و کمبود ویتامین های مختلف، تاثیرات فیزیولوژیک و جسمی محسوسی بر وی به همراه داشته است. زندانیان زندان رجایی شهر در هفته های گذشته با محدودیت بسیار زیاد برای خوردن میوه و سبزی مواجه بوده اند. شلغم، تنها فرآورده ی صیفی است که آنها از آن بهره مند بوده اند.

مطابق این گزارش، در کبد سحرخیز نیز غده ای مشاهده شده که پزشکان در حال بررسی آن هستند.

از ماه ها قبل، همسر سحرخیز با ارسال نامه به دادستان تهران، خواستار پیگیری معالجات وی در خارج از زندان، به خرج و هزینه‌ی خانواده اش شده بود.

این درخواست ظاهرا تا چند روز پیش بی پاسخ مانده؛ و ظاهرا وخامت وضع جسمی سحرخیز که پزشکان بهداری رجایی شهر مکرر به آن گواهی داده بودند، بدان حد رسیده که مقامات قضایی و امنیتی با تعقیب درمان وی در خارج از زندان موافقت کرده اند.

قابل اشاره است که سحرخیز از جمله انگشت شمار زندانیان سیاسی پس از کودتای انتخاباتی است که از یک روز مرخصی نیز برخوردار نشده است. مسعود باستانی، روزنامه نگار یکی از این زندانیان انگشت شمار است.

عیسی سحرخیز، عضو شورای مرکزی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات ایران، مدیر مسئول ماهنامه توقیف شده آفتاب، و مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران اصلاحات است.

وی نیمه تیرماه ۱۳۸۸ و پس از نگارش چند یادداشت انتقادی، حمایت از جنبش مردمی، و نقد صریح رهبر جمهوری اسلامی، به شکل غیرقانونی بازداشت شد.

سحرخیز در جریان بازداشت مورد ضرب و شتم ماموران امنیتی قرار گرفت، به شکلی که دنده‌های او شکست.

او ماه‌ها در انفرادی و شرایط سخت بازداشتگاه های ۲۰۹ و ۲۴۰ محبوس بود و بعدتر به زندان رجایی شهر تبعید شد.

ماموران امنیتی در بدرفتاری با وی، حتی یک شب تا صبح، او و مهدی محمودیان را در هوای سرد بدون هیچ لباس اضافه، مرود آزار قرار دادند. بعدتر، زندانیان زیادی صدای دویدن و نفس زدن و گام های تند سحرخیز را برای ساعات طولانی، از فراز سلول های خود گزارش دادند.

عوارض آن بدرفتاری، البته دامنگیر محمودیان شد. پس از آن بود که یکی از ریه های افشاکننده ی کهریزک دچار ضایعات جدی شد. محمودیان هم اینک با عوارض گوناگون تنفسی و مغزی ناشی از عدم فعالیت یکی از ریه هایش، در رجایی شهر با بیماری های مختلف و مشکلات و محدودیت های این زندان، در حال ادامه دوران محکومیت خود است.

شنبه ٤ دي ماه ١٣٩٠ ژیلا مهدويان (مادر حسام ترمسي) و دخترش مریم نجفی براي اطلاع از نتيجه دادگاه بدوي، به شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب احضار شدند

شنبه ٤ دي ماه ١٣٩٠ ژیلا مهدويان (مادر حسام ترمسي) و دخترش مریم نجفی براي اطلاع از نتيجه دادگاه بدوي، به شعبه ٢٦ دادگاه انقلاب احضار شدند. قاضی پرونده، ژیلا مهدویان را به ٥ سال حبس تعزیری و دختر ایشان مریم نجفی را به ٢ سال حبس شامل تحمل یک سال و نیم حبس تعلیقی برای مدت ٥ سال و ٦ ماه حبس تعزیری محکوم کرد.

دادگاه آنها در ٩ آذر ١٣٩٠ با ریاست قاضی پیرعباسی برگزار شده بود. لازم به توضیح است این دو نفر در تاریخ هفده مهر ١٣٨٩ و در منزل دستگیر شده بودند.

خانم مهدویان با تحمل ٥٠ روز حبس با وثیقه ٢٠ میلیون تومانی آزاد و دختر وی نیز پس از ١٣ روز حبس با فیش حقوقی آزاد شده بود.

قاضي پرونده، ژيلا مهدويان را با هفت اتهام شامل: ارایه گزارش به شبکه های خارجی، شرکت در اغتشاشات، اقدام علیه امنیت ملی، شرکت در گروه مادران عزادار، قصد خروج غیرقانونی از کشور، ارایه گزارش علیه جمهوری اسلامی در دادگاه های آلمان و داشتن ماژیک سبز و قرمز به منظور شعار نویسی و خانم مریم نجفی را با دو اتهام شامل: اقدام علیه امنیت ملی و قصد خروج غیرقانونی از کشور محاكمه كرد.

هم چنين در همان روز، دادگاه رسيدگي به پرونده منصوره بهكيش، جهت بررسي دو اتهام " تبليغ عليه نظام" و " ايجاد اجتماع و تباني براي بر هم زدن امنيت ملي از طريق تشكيل گروه مادران عزادار" در شعبه ١٥ به رياست قاضي صلواتي برگزار شد.
لازم به ذكر است، كليه اتهامات وارده توسط نامبرده رد شد و وكيل ايشان قرار است تا روز شنبه 10 دی ماه لايحه حمايت را به دادگاه تحويل دهد.

در دادگاه منصوره بهكيش چه گذشت!

دادگاه نامبرده ساعت ١٠ صبح چهارم دی ماه ١٣٩٠ در شعبه ١٥ دادگاه انقلاب واقع در خیابان معلم تهران به ریاست قاضی صلواتی در حضور نماینده دادستان به نام نوری برگزار شد و تا ساعت ١٢ به طول انجامید. منصوره بهکیش به اتفاق وکیل اش در دادگاه حاضر شد.

برخورد قاضی و نماینده دادستان بسیار بد گزارش شده است. قاضی اتهام های وارده را به دلیل حضور ایشان در پارک لاله و دیدار و دلجویی از مادران داغدار و حضور در گورستانها و برنامه ریزی آموزشی و مستندسازی برای گروه مادران عزادار ذکر کرده است.

منصوره بهکیش اظهار داشت: " من هیچ یک از اتهام های وارده را نمیپذیرم زیرا مادران عزادار یک جریان خودجوش بوده است که پس از کشتار خیابانی انسان های بی دفاع که برای ساده ترین حقوق خود دست به اعتراض زده بودند، ایجاد شد." او پذیرفت که با مادران همدردی کرده است و این دلجویی را جزو حقوق شهروندی هر انسانی می داند که هیچ مقامی نمی تواند این حق را از او یا دیگری بگیرد یا فرد را به این دلیل مجرم قلمداد کند.

او همچنین گفت: " من درد کشیده ام زیرا شما شش تن از خانواده ام را کشته اید و درد انسان های دردمند را درد خود می دانم.

شما به جای اینکه مرهمی بر زخم های ما خانواده ها بگذارید، هر روز داغ ما را تازه می کنید و پس از این همه
سال نه تنها هیچ پاسخی بر چرایی و چگونگی کشتارهای عزیزانمان نداده اید، به اشکال مختلف ما و تمامی خانواده ها را مورد اذیت و آزار قرار میدهید".
قاضی در پاسخ گفت: " مگر من آنها را کشته ام، برو یقه آنهایی را بگیر که خواهر و برادرانت را کشته اند.

این پرونده ربطی به خانواده تو ندارد".

حجت الاسلام شریفی سخنش رادر موردخانم سکینه محمدی آشتیانی تکذیب کرد

حجت الاسلام مالک اژدر شریفی رییس دادگستری استان آذربایجان شرقی گفته است که رسانه ها سخن او را در مورد اعدام احتمالی سکینه محمدی آشتیانی نادرست منعکس کرده اند.

رییس دادگستری استان آذربایجان گفته است که پروندۀ خانم محمدی آشتیانی جریان عادی خود را دنبال می کند و در روزهای اخیر رسانه های دولتی با تفسیر نادرست اظهاراتش مطلبی را به وی نسبت داده اند که او هرگز نگفته است.

با این حال، خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه پاسداران ایران یکشنبه گذشته به نقل از حجت الاسلام شریفی نوشت از آنجا که امکان سنگسار کردن خانم محمدی آشتیانی به اتهام زنای محصنه وجود ندارد، آیت الله صادق آملی لاریجانی از علمای دین پرسیده است که آیا می توان به جای سنگسار کردن، سکینه محمدی آشتیانی را دار زد.قوۀ قضاییه ایران حکم سنگسار خانم محمدی آشتیانی را سال گذشته به حال تعلیق درآورد.

دیروز دولت فرانسه از مقامات جمهوری اسلامی ایران خواست که از اجرای حکم اعدام خانم محمدی آشتیانی صرف نظر کند. خانم سکینه محمدی آشتیانی اتهامات ایراد شده علیه خود را رد کرده و گفته است که در زیر فشار ناچار به اعتراف شده است.

دو وکیل مدافع خانم محمدی آشتیانی، یکی هم اکنون در زندان تبریز است و دیگری به همراه خانواده اش ناگزیر از تبعید شده است.

تخلیه اردوگاه اشرف در عراق آغاز شد

سازمان ملل و حکومت عراق از دیروز سه شنبه انتقال صدها نفر از ساکنان اردوگاه اشرف را به یک اردوگاه موقت در بغداد آغاز کردند.

شبکۀ تلویزیون دولتی عراق با اعلام این مطلب افزوده است که ۴۰۰ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران پیرو توافق صورت گرفته میان حکومت بغداد و کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل به اردوگاهی در پایتخت منتقل شدند.

گفته می شود که بین سه هزار تا سه هزار و چهارصد نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران به همراه خانواده‌هایشان در اردوگاه اشرف به سر می برند.

به گفتۀ رسانه‌های عراقی صدها نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق در پایگاه پیشین نیروهای آمریکایی در نزدیکی فرودگاه بغداد مستقر شده اند.

در این اردوگاه کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل وضعیت اعضای و طرفداران سازمان مجاهدین خلق را به منظور انتقال‌شان به عنوان پناهنده به کشورهای ثالث بررسی می کند.

دولت نوری المالکی هفته گذشته اعلام کرد که به درخواست بان کی مون دبیر کل سازمان ملل از نوامبر گذشته شش ماه دیگر به سازمان مجاهدین فرصت داده تا اردوگاه اشرف و سپس خاک عراق را ترک کنند.

نوری المالکی تصریح کرده بود که سازمان ملل نیز باید تا آخر ماه جاری دسامبر صدها نفر از ساکنان اردوگاه اشرف را به نقطه‌ای دیگر منتقل کند.

رسیدگی به پرونده قتل و تجاوز 3 نفر به دختر 10 ساله

پافشاری خانواده لیلا برای اجرای حکم قصاص قاتل دخترشان که هفته گذشته دستگیر شده است به صدور دستور ویژه رئیس قوه قضاییه برای تصمیم گیری هرچه سریع تر در این باره منجر شد.

خانواده لیلا صبح دیروز در مقابل دفتر ریاست قوه قضاییه تحصن کرده و از آیت الله لاریجانی کمک خواسته بودند.

آغاز پرونده ای جنجالی

این پرونده جنجالی اردیبهشت ماه سال 74 با قتل دختری 10 ساله به نام لیلا گشوده شد. لیلا کوچولو در حالی که برای چیدن گل به کوهستان رفته بود توسط سه جوان مورد تجاوز قرار گرفت و یک هفته بعد جسدش در زیر یک آبشار کشف شد. به دنبال این حادثه سه جوان به نام های هادی، صفر و حسن به اتهام تجاوز به عنف و قتل بازداشت شدند.

هنگام ربودن دخترک معلم روستا متهمان را از بالای کوه دیده بود. به همین دلیل راهی برای کتمان واقعیت نداشتند و به این ترتیب آن ها محاکمه و هر سه به قصاص محکوم شدند.

از آن جا که مقتول زن و سه جنایتکار مرد بودند خانواده لیلا باید تفاضل دیه محکومان را پرداخت می کرد و همین موضوع به چالشی برای آن ها تبدیل شد. پدر لیلا خانه و حتی وسایل زندگی اش را فروخت تا دیه سه قاتل دخترش را پرداخت کند اما نتوانست این پول را فراهم کند و در نهایت دیه از صندوق بیت المال پرداخت شد.

در این میان پرونده بارها بین دادگاه و شعب تشخیص دیوان عالی کشور دست به دست شد و حتی کار به هیئت عمومی دیوان کشید و رئیس وقت قوه قضاییه نیز حکم قصاص متهمان را تایید کرد اما یکی از محکومان به نام هادی در زندان خودکشی کرد و دیگری به نام حسن با لباس مبدل متواری شد. در چنین شرایطی صفر به تنهایی اعدام شد.

ادامه پیگیری ها و صدور دستور ویژه

اعدام این جنایتکار پایان کار نبود چرا که خانواده لیلا تلاش هایشان را برای دستگیری قاتل فراری آغاز کردند اما او هیچ ردی از خود به جا نگذاشته بود. آن ها از هر فرصتی برای شناسایی مخفی گاه حسن استفاده می کردند اما این تلاش ها سال ها به طول انجامید تااین که سه شنبه هفته گذشته آن ها که به سرنخی از قاتل فراری در شهر کاشمر دست پیدا کرده بودند به آن جا رفتند و با کمک ماموران این شهر حسن را که ازدواج کرده و زندگی مخفیانه ای را در پیش گرفته بود بازداشت کردند و او را به دادسرای امور جنایی تهران تحویل دادند.

در حالی که پیش از این چندین حکم قطعی مبنی بر قصاص حسن صادر شده بود و انتظار می رفت پرونده حسن در نوبت اجرای حکم قرار گیرد اما پرونده به مجتمع قضایی بعثت ارسال شد تا بار دیگر به آن رسیدگی شود.

این اقدام با اعتراض خانواده لیلا روبه رو و بار دیگر پیگیری های آن ها در این باره از طریق سرپرست مجتمع قضایی بعثت و دادسرای جنایی آغاز شد. صبح دیروز پدر، مادر و دو خواهر لیلا کوچولو که به رسیدگی قضایی به این پرونده اعتراض داشتند، مقابل ساختمان حوزه ریاست قوه قضاییه تحسن کردند و از آیت ا... آملی لاریجانی کمک خواستند.

حضور خانواده لیلا در زیر باران ساعتی به طول انجامید و توجه عابران بسیاری را برانگیخت و حتی ماموران کلانتری جامی نیز برای دقایقی پدر لیلا را بازداشت کردند. آن ها که حکم قطعی دیوان عالی کشور مبنی بر قصاص حسن را در دست داشتند معتقد بودند در حالی که حدود صد قاضی رای بر گناهکار بودن قاتل دخترشان داده اند رسیدگی دوباره به پرونده خلاف قانون است.

در همین حال زهره الهیان، عضو فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی که قصد داشت وارد مجموعه پاستور شود با دیدن خانواده لیلا برای چند دقیقه در زیر باران با آن ها گفت وگو کرد و به آن ها قول داد به خواسته شان رسیدگی کند.

با این وجود خانواده لیلا همچنان به تحصن خود ادامه دادند تا این که یکی از کارمندان دفتر رئیس قوه قضاییه در جمع آن ها حاضر شد و از دستور ویژه آیت ا... آملی لاریجانی به رئیس کل دادگستری استان تهران برای تصمیم گیری سریع تر به این پرونده خبر داد. در همین حال محمدرضا گیوکی، قاضی جدید پرونده از تصمیم گیری در این باره طی هفته آینده خبر داد.