۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

گفتگوی با حسین دوانی برادر پیروز دوانی +افشاگري قتل عام زندانيان

پیروز دوانی از فعالان سیاسی و فرهنگی بود، که مدتی بعد از آزادی از زندان در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۷۷ از منزل خود به قصد رفتن به خانه خواهرش خارج شده و دیگر برنگشت.

با گذشت بیش از سیزده سال، پیگیری های خانواد ه او به نتیجه مثبتی نرسیده و مسئولان حکومتی علی رغم شواهد موجود مبنی بر قتل این نویسنده تاکنون مسئولیت قتل او را بر عهده نگرفته اند و او در حقیقت نمونه‌ای از سر به نیست کردن مخالفان در ایران است.

از جمله فعالیتها و تلاشهای وی تشکیل کانون حمایت از زندانیان سیاسی و اطلاع رسانی و افشاگری در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی دهه شصت بود که به خاطر آن بارها به زندان افتاد و تحت انواع شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفت. وی پس از آزادی بارها مورد تهدید قرار گرفته بود که اگر دست از فعالیت برنداری این بار احضارت نمی کنیم بلکه خفه ات می کنیم. اما علیرغم این تهدیدات وی هیچگاه دست از تلاش برای دفاع از حقوق بشر و برقراری دموکراسی و آزادی در ایران برنداشت.

در شناخت پیروز دوانی همین بس که در دوران حبس خطاب به بازجویش گفته بود: "تمام گفتارهای من در جهت انجام اصلاحات اجتماعی و سیاسی، آزادی زندانیان سیاسی، بازگرداندن پناهندگان که اینک تشنه ی ورود به کشور و پیش خانواده ی خود هستند و فقط از وزارت اطلاعات و دادگاه انقلاب بیم و هراس دارند، آزادی فعالیت احزاب و سازمانها در چهارچوب قانون حتی اگر مخالف حاکمیت باشند، باز گذاشتن دست جوانان در استفاده از امکانات آموزشی و فرهنگی و ورزشی و تعیین سلیقه ی زندگیشان به نوعی که می خواهند، تامین آزادی زنان... در این چهارچوب می باشد. ما محیطی آسوده و آرام، به دور از درگیری و تعرض به حقوق انسانی می خواهیم، محیطی آزاد در جهت تامین حقوق بشر و حتی اگر شما این محیط را تامین کنید ما حرفی نداریم، فقط مسئله بر سر توان شما در انجام این امر است."


متن گفتگوی با حسین دوانی برادر پیروز دوانی را با هم می خوانیم:

آقای دوانی در ابتدا لطفا در خصوص پیگیری ها و نتایجی که در خصوص پرونده برادرتان به آن رسیده اید صحبت بفرمایید.

در حقیقت خواهرم از داخل و من هم از خارج این قضیه را پیگیری کردیم. خواهرم با مراکز مختلفی تماس گرفت و او را از دادگستری به دادگاه انقلاب ، پاسگاه و کلانتری، زندان اوین و بیمارستان ها می فرستادند بعد هم می گفتند بروید در تیمارستان ها بگردید و یک بازی غیر انسانی با خانواده به راه انداختند و جواب منفی بود و می گفتند ما اصلا ایشان را نمی شناسیم و مسئولیت آن را نپذیرفتند. من هم در خارج با بیشتر نمایندگان آلمان صحبت کردم و با آقای موریس کاپیتون گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل در امور ایران صحبت کردم اما در پیگیری هایشان به او گفته بودند که آنها در جریان نیستند. خواهرم به هر کجا برای پیگیری مراجعه کرد می گفتند ما بی اطلاعیم و حتما یک نیروی خودسر است و شما باید یک کسی را به ما معرفی کنید و بخاطر همین هیچکدام پرونده ای تشکیل ندادند. و زمانی هم که پرونده ای وجود نداشته باشد مورد بررسی قضایی قرار نمی گیرد. در قتل های زنجیره ای هم چون جسدها پیدا شد، توانستند وکیل بگیرند و پرونده را دنبال کنند و دادگاه تشکیل شد، اگرچه دادگاه به نفع قاتلین تمام شد اما باز تا مرحله ای قابل پیگیری بود. از این طرف آقای زرافشان وکیل پرونده بودند توانست مشکلات در ارتباط با دوانی و شریف را در پرونده ببیند که این دو را از پرونده در آورده بودند و زمانیکه آقای زرافشان اعتراض کردند اما مورد خشم و غضب قرار گرفتند و چند سالی را در زندان گذرانند. اما پرونده هایی که بود به نوعی رونوشت آنها به خارج از کشور آمده بود که آقای لاهیجی آن را در اروپا مطرح کردند و آقای دری نجف آبادی گفته بود که دوانی کمونیست است و باید کشته شود و دستور حکم قتلش را هم محسنی اژه ای داده است. این را آقای اکبر گنجی بیان کردند و گفته بودند که کپی از این فتوی دارد. اگرچه آقای گنجی بخاطر کنفرانس برلین مورد بازجویی قرار گرفت اما مهمترین مسئله این بود که او گفته بود من کپی فتوای قتل را دارم. همینطور آقای عبدالله نوری در جلسه ای در دادگاه خود در خصوص قتل پیروز صحبت کرده بود که بطور خلاصه در روزنامه ها آمد. آقای رضا یوسفیان هم از مجلس ششم در ارتباط با کمیته تحقیق و تفحص با دری نجف آبادی صحبت کرده بود و در مورد قتل پیروز مسائلی را مطرح کرده بود. اما بعد این مسئله پیگیری نشد و ادامه پیدا نکرد. همینطور آقای آرمین از مجلس ششم هم مسائلی در این خصوص مطرح کردند اما نتوانستند جلوتر بروند به علت اینکه به بالاها می رسید، منتفی شد. خلاصه قبول به ربایش و قتل نکردند و حتی در سال 80 و 81 هم دو بار به در خانه پدر من به اسم پیروز احضاریه از دادگاه انقلاب پیچ شمیران می آید که او را برای پاره ای از توضیحات احضار کرده بودند و در واقع یک بازی و ترفند روان پریش با خانواده به راه انداختند.

آقای دوانی در میان صحبتهایتان اشاره کردید که آقای گنجی کپی از دستور قتل پیروز دوانی را در دست دارد چرا این کپی را در اختیار رسانه ها و مجامع بین المللی قرار نمی دهند؟

سوال بسیار خوبی است و متاسفانه ما نمی دانیم چرا اینکار را نمی کنند؟ من از طریق یکی از دوستان اتفاقا این مسئله را مطرح کردم که حتی کپی را در اختیار من بگذارند تا فقط در سایت پیروز بگذارم یا حتی در سایت هم نمی گذارم و فقط کپی را ببینم اما پاسخی نیامد.

چرا؟

واقعا نمی دانم شاید بعنوان یک برگ برنده نگه داشته است و واقعا نمی دانم چرا؟ و به همین جهت نمی توانم قضاوت کنم. تنها مسئله ای که هست چون آقای امیر فرشاد ابراهیمی در آن مرکزی که پیروز را برده بودند کار می کرد و او را می بیند و در نوشته هایش و در نوار قتل های زنجیره ای آورده است که پیروز دوانی به او می گوید من پیروز دوانی هستم و به همه بگو که من را بخاطر نوشته هایم اینجا آورده اند و کسی خبر ندارد و من را ربوده اند. و بعد هم که مهرداد علیخانی در زندان به ایشان می گوید ما پیروز دوانی را همانجا کشتیم و در آنجا دفن کردیم. این مطالبی است که آقای امیر فرشاد ابراهیمی در نوشته هایشان به آن اشاره کرده اند. در پیگیری هایی که خواهر من در ایران انجام می داد آقای حجاریان قبل از اینکه مورد سوء قصد قرار بگیرد به شوهر خواهرم گفته بود دیگر پیگیری نکنید و به همسرتان بگویید دنبال قضیه نرود زیرا کار تمام شده و او کشته شده است. البته ما نمی دانیم کجاست اما می دانیم که کشته شده است. در حقیقت اینها چیزهایی است که ما از قتل برادرم در دست داریم.


پیگیری های خود شما از مجامع بین المللی دقیقا به کجا رسید؟

هیچ، در واقع آنها هم حمایت نکردند و حتی زمانیکه حقوق بشر مجلس آلمان و آقای کاپیتون به ایران نامه نوشتند و ایران هم پاسخ داد که اطلاعی نداریم و اگر خبری شد به شما اطلاع می دهیم و آنها هم دیگر مسئله را دنبال نکردند.

پیروز دوانی یکی از تشکیل دهندگان کانون حمایت از زندانیان سیاسی بودند که نقش موثری در اطلاع رسانی از وضعیت زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر داشتند از فعالیت هایشان و حمایت هایشان از زندانیان سیاسی بگویید؟

پیروز سال شصت، هفت ماه را در زندان گذراند و در آنجا یکسری قضایا و شکنجه ها را دید و مشاهده کرد که خانواده هایی که آنجا می آیند با مشکلات زیادی روبرو هستند. زمانیکه از زندان آزاد شد یک کانونی در حمایت از زندانیان سیاسی تشکیل داد و نشریاتی را هم منتشر می کرد و رسیدگی به خانواده های زندانیان سیاسی را یکی از وظایف خود می دانست و الان خیلی از خانواده ها از تلاش ها و کمک هایش می گویند. در کنار اینها برای خانواده هایی که بضاعت مالی نداشتند تعاون خصوصی درست کرده بود. از سوی دیگر پیروز رابط بین خانواده های کشته شدگان و آقای گالین دوپل (که در آن زمان مسئول بررسی حقوق بشر در ایران بود) بود که این قضیه لو رفت و زندانی شد. بعد از این هم که از زندان بیرون آمد قرار شد بصورت علنی کار کند زیرا کسی که از زندان بیرون می آید خودبخود زیر نظر است و تشخیص داد که علنی کار کند. شرکت پژوهشی پیام پیروز را تشکیل داد و شروع به انتشار نوشته هایی در مورد نقض حقوق بشر کرد و سال 1376 هم یک سازمانی بنام دموکراسی برای ایران را تشکیل داد که ارتباط زیادی با آقای فروهر داشت و زمانیکه پیروز را گرفتند، ایشان پیگیر بودند و شب پیش از اینکه به قتل برسند خانم فروهر با مادرم تماس گرفته بود و می گفت نگران نباشید ما دنبال کار او هستیم که فردا این عزیزان را به قتل رساندند. بعد که پیروز از زندان آزاد شد دوباره حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی را دنبال کرد و کمکهای مالی و عاطفی زیادی به خانواده ها می کرد.

علی رغم تلاش مقامات حکومتی بر حذف نام مرحوم پیروز دوانی از کشته شدگان قتل های زنجیره ای، نام او با این قتلها پیوند خورده و با گذشت سیزده سال هنوز در افکار عمومی جریان این قتل ها دنبال می شود تا جاییکه زندانیان سیاسی نیز طی بیانیه ای خواهان پیگیری این فاجعه عظیم شده اند. شما علت زنده ماندن نام این عزیزان در افکار عمومی در چه می دانید؟

ببینید در جامعه ای که سازمان سیاسی نباشد نشریات آینه جامعه می شوند. اینها با گسترش نشریه و با اعلام موضع و خبر رسانی خطری برای حکومت می شوند و حکومت در مقابل آنها ناتوان می شود. خطر آنها از این منظر است که در میان مردم اتحاد ایجاد می کنند و اطلاع رسانی می کنند. اگر توجه کرده باشید در این مجموعه سال هفتاد و هفت از هر جریانی یک نفر را دچار دردسر کرده اند. پیروز را بدلیل اینکه از جریان چپ بود و زنده یاد فروهر را به این دلیل که در زمانی با اینها کار می کردند و بعد قطع رابطه کردند و به آزاد اندیشی اعتقاد داشتند و روشی را پیش گرفته بودند که نیروهای ملی را می توانستند گرد هم جمع کنند. از طرف دیگر از کانون نویسندگان کسانیکه در ارتباط با مردم بودند و بینش ایجاد می کردند مورد حمله قرار گرفتند، مجید شریف نمونه آن است. در زمان آقای خاتمی اینها می خواستند بگویند از هر جریانی که انتخاب شود ما راه خودمان را می رویم چه چپ و چه جریان های فکری مخالف و حتی نیروهای مذهبی که در شاخه ای دیگری باشند رحم نمی کنند. در حقیقت قتل های زنجیره ای ضرب آهنگی بود که نشان دهند به کسی رحم نمی کنند. فروهر ها سابقه درخشانی دارند از دوران مصدق (که جمهوری اسلامی اصلا با مصدق همراهی ندارد) به این طرف سعی کردند در این رژیم چهره ای فعال داشته باشند و با مردم همراه باشند و نگاهی ملی داشتند. پیروز هم کارهای تحلیلی سیاسی و انتقادی داشت و اگر در بولتن هایش دقت کنید بحث هایی که امروز در جامعه در رابطه با قانون اساسی می شود اولین بار پیروز در خصوص تضادهای درونی قانون اساسی مطلب نوشت که قانون اساسی جمهوری اسلامی ضد حقوق بشر است. سیصد سوال که اقای خمینی قول داده و از طرف خودش نقض کرده بود، مطرح کرده بود و در مورد خامنه ای که حامیشان در آن زمان عسگر اولادی و اینها هستند اگر نخواهد حرف آنها را گوش کند بر او آن می رود که بر دیگران و مخالفان اولیه رفته است. در خصوص قتل سامی اولین قتل زنجیره ای مطلب نوشته و در خصوص نیروهای سیاسی که چگونه حمله کردند و آنها را کشتند و در ارتباط کردستان و گنبد که چگونه این ملت را از بین بردند...

ببنید مسئله دموکراسی در ایران مسئله بسیار پیچیده ای است و پیروز تلاش داشت یک حرکت هماهنگ ایجاد کند تا همه از هر جریان فکری بر سر یک میز بنشینند و در جهت برقراری دموکراسی گفتگو کنند. حتی یکی از بولتن هایش نوشته "با هر تولدی حقی زایش می شود". بنابراین ما هر روز قانون را باید به روز کنیم و به نفع مطالبات نسل جدید و برقراری آزادی و دموکراسی تغییر دهیم. خوب همه اینها باعث شد تا او مورد خشم جمهوری اسلامی قرار گیرد. و جوانان بویژه توجه زیادی به اندیشه او داشتند. ببنید در ایران حقوق بشر معنایی نداشته است و بعد از ده و دوازده سال گفتن در این زمینه هنوز جدید است همه در باره حقوق بشر صحبت می کنند اما نمی دانند چطور باید عمل کنند. پیروز هم یکی از وجوه کارهایش پرداختن به حقوق بشر و حقوق زنان بود و به همین سبب مورد توجه قرار گرفت. یعنی نگاه آگاهانه به قانون و برخورد آن با حقوق بشر باعث آگاهی بخشی بویژه به جوانان بود.


یکی از دیگر ویژگی هایش قلم ساده و مردمی او بود که مورد توجه قرار می گرفت. وقتی به محمد مختاری نگاه می کنیم در زمینه شعر و ادبیات راهگشای یک نوع حرکت ضد مردسالاری و برقراری آزادی در ایران است. یا نوشته های آقای پوینده را بررسی و مطالعه می کنیم می بینیم که یکی از فعالان و مترجمان حقوق بشر است. خوب جامعه ای که مدافعان حقوق بشر را به قتل می رساند وای به حال آن جامعه! پس وظیفه ماست که نوشته های این نویسندگان را بدقت مورد توجه قرار دهیم زیرا مفهومی را باز می کند که در جامعه ما بیگانه است. بنابراین نگاه جامعه به افراد این چنینی بیشتر می شود و وظیفه شناساندن اندیشه های این نویسندگان بر عهده سازمان های سیاسی و روزنامه نگاران و وبلاگ نویسان و محققان است. بخاطر همین است زمانیکه نویسندگان به زندان می افتند مردم نسبت به آن حساسیت و واکنش نشان می دهند. مثلا اوایل انقلاب زمانیکه کشتاری صورت می گرفت کسی حرکتی نمی کرد زیرا اصلا کسی فکر نمی کرد، اما الان که اتفاقی می افتد همه در جریان هستند و جوانان چون زیر همین فشار هستند و همدلی و نگاه جوان و مدرن می خواهند واکنش نشان می دهند.

الان حضور ذهن دارید یک خاطره ای از برادرتان یا از ویژگی ها و خصوصیات اخلاقی او برای خوانندگان ما بگویید؟

پیروز در دوران مدرسه همیشه حرکت جنجالی داشت و معلمها هم می گفتند یک بچه جنجالی و شلوغ و پر تحرک است. همیشه هم دنبال تحقیق و کارهای فکری بود و خاطرم است زمانیکه از زندان بیرون آمد به او گفتم کمی آرامتر و فقط یک جمله گفت که آدم یکبار می آید و یکبار می رود. مبارزه برای سربازی نیست که وقتی دو سال آن تمام شد خدمت به مردم و نظام هم تمام شود بلکه مبارزه در تداوم آن شکل می گیرد. یکی از ویژگی های دیگرش شادابی او و روحیه بشاش او بود و در برخورد هایش با همه، بویژه با نسل جوان علاوه بر شوخی سعی می کرد بفهماند که زندگی فقط یک لحظه شاد نیست، بلکه یک مسئولیتی هم می خواهد. پیروز علاقه زیادی به دانستن و شکفتن داشت و سعی می کرد گسترش معنا در خودش ایجاد کند.


فکر می کنید با توجه به اینکه یکی از حامیان زندانیان سیاسی و خانواده های آنها بود اگر الان در میان ما بود چه واکنشی نسبت به این برخوردها و فشارهایی که به زندانیان سیاسی و خانواده های آنان و همچنین حصر رهبران جنبش سبز نشان می داد؟


ببنید من از نوشته های خودش می گویم زیرا آن زمانیکه انتخابات در مورد آقای خاتمی انجام می شد پیروز چند کار انجام داد. نوشته های آقای فرج سرکوهی را منتشر کرد یا در بولتن هایش مصاحبه کسانیکه در زندان بودند (اعم از مجاهد و هر جریان فکری علی رغم اینکه با مجاهدین اختلاف داشت) کار می کرد. با خانواده هایی با جریان های فکری مختلف مصاحبه می کرد و اطلاعات زندانیان سیاسی را در بولتن می زد که کاری ماندگار شده است. زیرا یک نگاه داشت که انسان باید حرفش را بزند و انسان در برخورد نظر است که متحول می شود نه با گرفتن و بستن. وقتی یک زندانی تحت شکنجه قرار می گیرد و یا مادری برای دیدن فرزندش به زندان می رود و شرایط سختی را تحمل می کند فرقی نمی کند چه جریان فکری است بهایی است یا مسلمان است، مهم این است که از درد مشترک است. همین هم برایش خطر ساز بود. امروز هم اگر در میان ما بود شاید یکی از شماها و فعالین خبرنگار برای بازتاب اخبار زندانیان سیاسی و خانواده های آنان بود. حتی می رفت به کسانیکه تجاوز شده و تحت شکنجه قرار گرفتند عکس بگیرد و اخبار آنها را منتشر کند. همانطور که عکس بسیاری از گورهای دسته جمعی را در بولتن هایش انداخته است. و مسلما همراه و در کنار جنبش بود زیرا یک جنبش ربطی به یک یا دو نفر ندارد جنبش مال همه ماست. ببینید سبز یعنی زندگی، روحیه ، شادابی و جوانی و فکر نکنم کسی با این نگاه مخالف باشد. در این جنبش هم اندیشه های متفاوت قرار می گیرد و هر کسی حق دارد که نظر خود را بدهد. ممکن بود که با آقایان موسوی و کروبی اختلاف نظر می داشت اما از اینکه اینها در حصر باشند ناراحت بود و می نوشت که این کار غیر انسانی است. منی هم که مخالف اینها هستم تمام فعالیتم این است که نباید در حصر باشند. بنابر این اگر در میان ما بود حتما نسبت به این وضعیت جنجال می کرد و همراهی خود را می داشت. او الان در میان ما نیست اما با توجه به بولتن هایش و دفاعش از حقوق بشر حتما در کنار مردم و جنبش بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر