با اينكه ترديدي نداشتم كه ملاقات حضوري نخواهند داد حتي به مناسبت امروز كه شب يلدا است ولي سماجت و پرسشها و دلتنگيهاي عجيب و جديد نيما باعث شد كه از مسولين آنجا بخواهم تماس بگيرند تا اين بچه بعد از مدتها حداقل يك دقيقه در راهرو بغل مادرش برود.
فقط يك دقيقه تقاضا كردم با اينكه كارسختي بود.
من و نيما امروز دوتايي ملاقات رفته بوديم. مهراوه به خاطر امتحاناش نميتوانست ملاقات بيايد. بقيهي اعضاي خانواده نسرين هم كماكان 5 ماه است كه ممنوعالملاقات هستند، به همين خاطر احساس تنهايي غريبي داشت.
اشكال زيادي ندارد كه ملاقات حتي براي يك دقيقه آن هم در يك چنين روزي ندادند.
موضوع آنگاه خطرناك ميشود كه در كمال خونسردي اين كار را ميكنند.
و اين يعني مرگ احساس و عاطفه
فقط يك دقيقه تقاضا كردم با اينكه كارسختي بود.
من و نيما امروز دوتايي ملاقات رفته بوديم. مهراوه به خاطر امتحاناش نميتوانست ملاقات بيايد. بقيهي اعضاي خانواده نسرين هم كماكان 5 ماه است كه ممنوعالملاقات هستند، به همين خاطر احساس تنهايي غريبي داشت.
اشكال زيادي ندارد كه ملاقات حتي براي يك دقيقه آن هم در يك چنين روزي ندادند.
موضوع آنگاه خطرناك ميشود كه در كمال خونسردي اين كار را ميكنند.
و اين يعني مرگ احساس و عاطفه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر